جدول جو
جدول جو

معنی نطله - جستجوی لغت در جدول جو

نطله
(نُ لَ)
یک آشام. (منتهی الارب) (آنندراج). یک آشام از آب. (ناظم الاطباء). جرعه. (اقرب الموارد) (متن اللغه). جرعه ای از خمر یا آب یا شیر و جز آن. (از المنجد) ، آنچه از دهن مشک به دست برآرند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). آنچه از دهان مشک با دست بردارند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نقله
تصویر نقله
ناقل ها، نقل کنندگان، روایت کنندگان، جابه جا کنندگان، جمع واژۀ ناقل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفله
تصویر نفله
ضایع و خراب، تلف شده، هدررفته، آدم بی دست و پا، کارخراب کن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نخله
تصویر نخله
نخل، از درختان گرمسیری با تنۀ استوانه ای و بی شاخه و برگ های بزرگ و دارای بریدگی های عمیق، درخت خرما
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناله
تصویر ناله
صدایی که از درد یا از سوز دل برآید، آواز سوزناک، شکایت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقله
تصویر نقله
انتقال، از جایی به جایی شدن، سخن چینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نحله
تصویر نحله
مذهب، دیانت
در فقه و حقوق بخشش، هبه
کابین زن دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیله
تصویر نیله
کبودرنگ، به رنگ نیل، نیل فام، هر چیز کبودرنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نزله
تصویر نزله
نوعی سرماخوردگی که باعث تب و سرفه بشود، زکام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نحله
تصویر نحله
زنبور عسل، نوعی زنبور کوچک به رنگ زرد یا قهوه ای که موم و عسل تولید می کند، مگس انگبین، گوژانگبین، منگ، منج، کبت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نطفه
تصویر نطفه
سلول های حامل ویژگی های والد نر، اسپرم، آب مرد یا زن
فرهنگ فارسی عمید
(اَ لَهْ)
واد اطله، وادی بی آب. ج، طله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ طَ لَ)
درازی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ طِ لَ)
سختیها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دواهی. (از اقرب الموارد). جمع واژۀ نطلاء، بلا و سختی. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بطله
تصویر بطله
زن دلیر وشجاع ودلاور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نطاه
تصویر نطاه
کاسبرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیله
تصویر نیله
هر چیز نیلی و کبود، عصاره نیل: نیلج، اسب و استر کبود رنگ: (زهر قسم اسب الوان در طویله سمند و ابلق و کورنگ و تیله) (ویس ورامین فرنظا)
فرهنگ لغت هوشیار
جابه جایی، سخن چینی ترشیده: زنی که دیگر خواستگار ندارد. نقله در فارسی، جمع ناقل، برندگان، باز گویندگان جمع ناقل حاملان برندگان: نقله علوم یونانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمله
تصویر نمله
واحد نملیک مورچه
فرهنگ لغت هوشیار
نفله کردن از سریای نفل به آرش افتادن از میان رفتن از میان بردن تلف شده از بین رفته، آدم مردنی وضعیف
فرهنگ لغت هوشیار
خرچنگ سنبی، فرموک دکچی رشته ای را گویند که چون تخم بر دوک پیچیده شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نطفه
تصویر نطفه
آب پشت در رحم، آن آب که بچه از آن بوجود میاید، آب صافی و روشن
فرهنگ لغت هوشیار
نحله در فارسی کابین دست پیمان، دبستان فرزانی، آیین دین، بخشش دهش عطیه بخشش، دعوی، مذهب دیانت، جمع نحل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزله
تصویر نزله
زکام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انطله
تصویر انطله
به گونه رمن سختی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناله
تصویر ناله
فغان، نالش، آواز بلند که از سوز دل آید
فرهنگ لغت هوشیار
عطلت در فارسی بیکار گی فرغیش، آسوده روز (روز تعطیل)، بیکاری بیکار ماندن، بی پیرایگی: در زن
فرهنگ لغت هوشیار
نخله در فارسی یک کویک خرما بن نخ نما پارچه یافرشی که براثراستعمال متمادی تاروپودش آشکارشده: (یقه لباسش نخ نماشده قالی نخ نما)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزله
تصویر نزله
((نَ لَ یا لِ))
زکام، سرما خوردگی شدید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نفله
تصویر نفله
((نِ لِ))
هدر رفته، تلف شده، ضایع و خراب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نطفه
تصویر نطفه
((نُ فِ))
آب پاک و صاف، منی، یاخته تشکیل شده از ترکیب یک جفت گانه وبه طور کلی موجود در حال پیدایش از چنین یاخته ای
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناله
تصویر ناله
((لَ یا ل))
زاری، صدای ناشی از درد یا ناراحتی، نوایی است از موسیقی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نخله
تصویر نخله
((نَ لِ))
واحد نخل، یک درخت خرما
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نحله
تصویر نحله
((نُ یا نِ لِ))
عطیه، بخشش، مذهب، کیش، جمع نحل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیله
تصویر نیله
((لِ))
نیل، کبود
فرهنگ فارسی معین