جدول جو
جدول جو

معنی ناله

ناله((لَ یا ل))
زاری، صدای ناشی از درد یا ناراحتی، نوایی است از موسیقی
تصویری از ناله
تصویر ناله
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ناله

ناله

ناله
از دهات آلان بخش سردشت شهرستان مهاباد است، در 18 هزارگزی جنوب سردشت و 18 هزارگزی جنوب جادۀ ارابه رو بیوران به سردشت. در منطقۀ کوهستانی و جنگلی معتدل با هوایی سالم واقع است و25 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه سردشت تأمین می شود. محصولش غلات، توتون، مازوج و گلوان است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنعت دستی آنجا جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

ناله

ناله
محمد افندی (ملا...) بغدادی متخلص به ناله، از پارسی گویان قرن سیزدهم است و به روایت مؤلف صبح گلشن، وی مدتی در استانبول به سر برده و دربار سلطنتی آنجا مقام و حرمتی داشته و سپس به سال 1317 هجری قمری رخت عزیمت به هندوستان کشیده و در لکهنو اقامت جسته ودر اواخر عمر به بغداد مراجعت کرده است. او راست:
خواهم که چو با من به صد انداز نشینی
برخیزی و گویم بنشین بازنشینی.
رجوع به صبح گلشن ص 501 و قاموس الاعلام ج 6 شود
لغت نامه دهخدا

ناله

ناله
گرداگرد حرم یا میدان و ساحت مکه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). ماحول الحرم اَو ساحه مکه. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد) ، نالهالدار، قاعتها. (معجم متن اللغه). گشادگی سرای. (منتهی الارب). میان سرای. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا

ناله

ناله
آه، جزع، شیون، فریاد، فغان، تضرع، زاری، گریه، مویه، زوزه، صیحه، ضجه، ندبه، نعره، آوا، نغمه، زخ، ژخ
فرهنگ واژه مترادف متضاد

لاله

لاله
گونه سرخ و گلگون، گلی که رنگهای گوناگون دارد و معروفترین آن لاله سرخ و صحرائی است، گلی به شکل جام و سرخ رنگ
لاله
فرهنگ نامهای ایرانی