جدول جو
جدول جو

معنی نضیده - جستجوی لغت در جدول جو

نضیده
(نَ دَ)
بالش. (آنندراج) (ناظم الاطباء). وساده. (اقرب الموارد) (المنجد) (متن اللغه). ج، نضائد، آنچه پر کرده شود از رخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آنچه انباشته شود از متاع. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغه). ج، نضائد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نمیده
تصویر نمیده
نم کشیده، برای مثال پی رم برگرفت آن دل رمیده / نسیمی برده از خاک نمیده (نزاری - لغت نامه - نمیده)
فرهنگ فارسی عمید
(نَ دَ / دِ)
نمید. چیزی نم دیده را گویند. (از جهانگیری) (از رشیدی). نم کشیده. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
پی رم برگرفت آن دل رمیده
نسیمی برده از خاک نمیده.
نزاری قهستانی.
، میل کرده. توجه نموده. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ دَ)
مغز دانۀ حنظل که به آرد ترتیب دهند و خورند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آن طعام که از دانۀ خرما و حنظل و آرد سازند. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(نَ دَ / دِ)
نالیده و زاری کرده، جنبیده، لرزیده. (برهان قاطع). نعت مفعولی است از نویدن. در تمام معانی رجوع به نویدن شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان حومه بخش کوچصفهان شهرستان رشت در 4 هزارگزی جنوب غربی کوچصفهان در جلگۀ معتدل هوای مرطوبی واقع است و 950 تن سکنه دارد. آبش از نورود شعبه سفیدرود، محصولش برنج و محصولات صیفی، شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(نَ دَ)
بلندی آواز، شعر در جواب شعر خوانده شده. (ناظم الاطباء). نشید. انشوده. شعری که در جواب شعری انشاد کنند و نثر و شعری که بدان ترنم کنند. (از المنجد). همان نشید است واین اخص از آن است. (از اقرب الموارد). ج، نشائد
لغت نامه دهخدا
(نَ رَ)
بنت ضیزن بن معاویه السلیحی است، پدرش فرمانروای جزیره و شام بود و گاهی به حدود ممالک ایران دست اندازی می کرد، شاپور به دفع او لشکر کشید، ضیزن به حصار حضر سنگر گرفت و شاپور (ذوالاکتاف) سه سال آنجا را در محاصره داشت و نضیره که زیبائی شاپور دلش را ربوده بود به شاه ایران پیغام داد که اگر مرا به همسری برگزینی راه ورود به قلعه را به تو بنمایم، شاپور قول داد و دختر خیانتگر او را به قلعه وارد کرد و پدرش را به کشتن داد. در بعض کتب به دنبال این داستان افزوده اند که در شب زفاف نضیره بخواب نرفت شاپور علت بیدار ماندن او پرسید دختر از خشونت رختخوابش - که حریر آکنده به پر شترمرغ بود - شکایت کرد، شاپور در زیر سینۀ او برگ موردی چسبیده دید آن را از تنش برگرفت، از جایش خون روان شد، از بس نازپرورده و نازک اندام بود. شاپور حیرت زده پرسید که: پدرت ترا با چه غذائی پرورده است که چنین لطیف و نازک بدنی ؟ جوابداد: با سرشیر و شکر و مغز و شراب صافی ! شاپور گفت: تو با آنان که بدینسانت پرورانده بودند چنین کردی، با دیگران چه خواهی کرد، بر تو اعتماد نشاید.سپس بفرمود تا او را به دو اسب بستند و اسبان را به تاختن آوردند تا دو شقه شد. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 358). و نیز رجوع به معجم البلدان ج 3 ص 291 و الاغانی ج 2ص 35 و معجم ما استعجم ص 454 و تاریخ طبری ج 1 ص 485 ذیل اخبار شاپور ذوالاکتاف و فارسنامۀ ابن البلخی ص 62 و عیون الاخبار ج 4 ص 119 و وفیات الاعیان ج 2 ص 196 شود
لغت نامه دهخدا
(نَ رَ)
جمیله. تأنیث نضیر است. (از اقرب الموارد). رجوع به نضیر شود
لغت نامه دهخدا
(نَ ضَ)
باران. (آنندراج) (ناظم الاطباء). باران اندک. (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). باران قلیل یا ضعیف. (از متن اللغه). ج، انضه، نضائض، ابرهای سست. السحابه الضعیفه. (متن اللغه) ، باد که آب آرد یا بادسست. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). ج، نضائض، گروه. (آنندراج). گروه مردم. (ناظم الاطباء). گویند: جاؤوا باقصی نضیضتهم، ای جماعتهم. (اقرب الموارد) ، آواز گوشت به وقت بریان کردن. (آنندراج) (از ناظم الاطباء). واحد نضائض است. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغه). ج، نضائض. رجوع به نضائض شود، تشنگی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). ابل ذات نضیضه و ذات نضائض، ذات عطش. (منتهی الارب) ، شتران تشنه. (ناظم الاطباء) ، شتران تشنه ای که سیراب نشوند. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(نُ دَ / دِ)
نومیدشده. ناامیدگردیده. (برهان قاطع) (آنندراج). مأیوس گشته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ناچیده. چیده ناشده:
اندوه گل نچیده میداشت
پاس در ناخریده میداشت.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(نَ دَ)
تأنیث ندید، به معنی همتا و مانند. (منتهی الارب). ج، ندائد. رجوع به ندید شود
لغت نامه دهخدا
(عُ ضَ دَ)
محدث است. و به عضیدۀ ظهری ّ شهرت دارد. (از منتهی الارب). محدثان در تاریخ اسلام، نه تنها ناقلان احادیث بلکه حافظان امانت علمی امت اسلامی بودند. آنان در دوران اختلاط احادیث صحیح و جعلی، با تکیه بر معیارهای علمی، به پالایش روایات پرداختند و با دسته بندی آن ها، منابع معتبر را متمایز ساختند. علم رجال و طبقات راویان به همت همین محدثان شکل گرفت و معیارهای دقیق علمی برای نقل روایت تدوین شد.
لغت نامه دهخدا
(نَ)
رخت برهم نهاده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). منضود. (متن اللغه) (المنجد). منضّد. (المنجد) ، منضود. مردف. مرتب. منظم. (از یادداشت مؤلف) :
بتأمل نتوانم که کنم
بسزا گوهر مدح تو نضید.
سوزنی.
ای لاّل معنوی از نظم الفاظت نضید
وی ریاض خسروی از فیض الطافت نضیر.
سلمان ساوجی
لغت نامه دهخدا
تصویری از ندیده
تصویر ندیده
رویت ناشده، پنهان از نظر، نامرئی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نویده
تصویر نویده
جنبیده حرکت کرده، لرزیده. ناله کرده زاری کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشیده
تصویر نشیده
نشیده در فارسی سرود ترانه واحد نشید، جمع نشائد نشیدات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نضید
تصویر نضید
کالا انباشته، ساماندار به سامان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمیده
تصویر نمیده
((نَ دِ))
نم کشیده، مرطوب شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ندیده
تصویر ندیده
نادیده، دیده نشده، نسل پنجم، فرزند نبیره
فرهنگ فارسی معین