جدول جو
جدول جو

معنی نضح - جستجوی لغت در جدول جو

نضح
(نَ ضَ)
حوض. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). آبگیر. (ناظم الاطباء). حوض فراخ بسیارآب. (مهذب الاسماء). حوض، و گفته اند: آنچه نزدیک چاه باشد که آب را از دلودر آن ریزند. (از اقرب الموارد). ج، نضوح، انضاح
لغت نامه دهخدا
نضح
(نُ ضُ)
جمع واژۀ نضیح. رجوع به نضیح شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نوح
تصویر نوح
(پسرانه)
راحت، معرب از عبری، نام پیامبری که به دستور خداوند کشتی بزرگی ساخت و یاران خود را از طوفان نجات داد، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نجح
تصویر نجح
روا گشتن، برآمدن حاجت، پیروزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نصح
تصویر نصح
پند دادن، پندواندرز، محبت خالص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفح
تصویر نفح
دمیدن، وزیدن نسیم، پراکنده شدن بوی خوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوح
تصویر نوح
هفتاد و یکمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۲۸ آیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نضج
تصویر نضج
پدید آمدن و حرکت به سوی کمال، پختگی، رسیدگی، پخته شدن گوشت، رسیدن میوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نضر
تصویر نضر
زر و سیم
فرهنگ فارسی عمید
(حِنْ)
ناحی. نحوی. رجل ناح، مرد نحوی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کسی که نحو میداند. ج، نحاه. رجوع به نحو شود
لغت نامه دهخدا
(فَ رَ)
خمیدن شاخ درخت. (از منتهی الارب). متمایل شدن شاخه. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). نیحان. (اقرب الموارد) (متن اللغه) ، درشت و سخت گردیدن استخوان پیر یا جوان بر اثر رطوبت. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَیْ یِ)
عظم نیح، استخوان سخت و قوی. (منتهی الارب). شدید صلب. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(تَ کَرْ ری)
ریزه کردن سنگ ریزه و همچنین سفال خرمارا. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شکستن استۀ خرما و سنگ. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
سفال که به وقت کوفتن برجهد و پراکنده شود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
اسم است ترضّح را. (منتهی الارب) (آنندراج). ریزریزۀ سفال خرما. (ناظم الاطباء). سفال خرمای شکسته و ریزه شده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، شکسته و ریزه شده از هر چیز. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ هََ)
رسوا کردن کسی را. (منتهی الارب). آشکار کردن بدیهای کسی را. (از اقرب الموارد) ، پدیدار شدن صبح و غالب شدن کسی راروشنی صبح و نیک نمایان گردیدن. (منتهی الارب). مانند فصح به صاد مهمله. رجوع به فصح شود، آشکار کردن و کشف کردن راز معما، غلبه کردن ماه بر ستارگان در روشنی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ زَ)
آب تیره. (منتهی الارب). آب کدر و تیره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از المنجد) ، چاه که بیشتر آب او کشیده باشند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از المنجد). یا آب آن تمام شده باشد. (از المنجد) ، دارنزح، خانه دور. (ناظم الاطباء). نزح. ج، انزاح
لغت نامه دهخدا
(تَ دَ لُ)
جوشیدن آب چشم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) ، دور گردیدن از چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، انتقاء و تنصل. (اقرب الموارد). رجوع به تنصل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نضم
تصویر نضم
گندم سیاه گندم گاوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفح
تصویر نفح
دمیدن بوی خوش، دمیدن خون از رگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رضح
تصویر رضح
بخشش اندک، عطیه کم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فضح
تصویر فضح
رسوا کردن، دمیدن سپیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناضح
تصویر ناضح
شتر آبکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ندح
تصویر ندح
بسیاری، فراخی، زمین فراخ
فرهنگ لغت هوشیار
پیروزی، بر آمدن نیاز، آسان گشتن کار گشایش برآمدن حاجت حاصل شدن کام روا گشتن، روایی حاجت حصول مراد کامیابی: ... وحصول اغراض ونجح مراد ها درمتابعت رسوم ستوده ومشایعت آثار پسندیده ظن دانسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نضیح
تصویر نضیح
خوشبویه بویان، تالاب، خوی (عرق)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نضد
تصویر نضد
کالا انباشته، تخت، ابر انبوه، بزرگوار، خرسنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکح
تصویر نکح
چند زنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نصح
تصویر نصح
پند و اندرز نصیحت کردن، پند دادن، خالص و بی آمیغ شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نضج
تصویر نضج
پخته شدن گوشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نضر
تصویر نضر
زر و سیم، طلا، نقره، ذهب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجح
تصویر نجح
((نُ یا نَ))
کامیابی، رستگاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نصح
تصویر نصح
((نَ یا نِ))
پند دادن، اندرز کردن، پند، اندرز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نضج
تصویر نضج
((نُ))
رسیدگی، پختگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نفح
تصویر نفح
((نَ))
پراکنده شدن بوی خوش، رسیدن بوی خوش
فرهنگ فارسی معین