جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با نضر

نضر

نضر
نِضْر الرجل، زن ِ مرد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). همسر مرد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

نضر

نضر
خوبی. تازه روئی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)،
{{صِفَت، اِسم}} چیز خالص. (غیاث اللغات از لطایف اللغات)،
{{مَصدَر}} تازه و باآب گردیدن درخت و روی و رنگ. (آنندراج). تازه و خوب شدن درخت و روی و رنگ هرچیز. (از اقرب الموارد) (ازالمنجد). تازه روی شدن. (تاج المصادر بیهقی). نضاره. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (المنجد). نضور. نضره. (اقرب الموارد) (المنجد). نضر (ن َ) . (المنجد)
لغت نامه دهخدا

خضر

خضر
نام یکی از پیامبرآنکه طبق روایات چون به آب حیات دست یافت و از آن نوشید عمرجاویدان پیدا کرد
خضر
فرهنگ نامهای ایرانی

نصر

نصر
یاری، مدد، پیروزی، ظفر، نام سوره ای در قرآن کریم، نام یکی از پادشاهان سامانی
نصر
فرهنگ نامهای ایرانی