یکی از فدائیان حضرت شاه مردان بوده. (از آنندراج). نام شخصی که معتقد به خدائی و الوهیت حضرت امیرالمؤمنین و یعسوب الدین علی بن ابی طالب علیه السلام شده بودو گروه نصیری منسوب به وی می باشد. (ناظم الاطباء). ز غمزۀ لب آن ف تنه عجم دیدم ز شهسوار عرب آنچه بر نصیر گذشت. آصفی (از آنندراج). رجوع به نصیریه شود محمد نصیر (میر...) نصرآبادی، از پارسی گویان ایرانی مقیم هند است، مؤلف مقالات الشعراء این بیت را از او آورده است: زند موج طپیدن هر رگ جانم زجوش خون خیال نشتری مژگان فصادی به دل دارم. رجوع به مقالات الشعراء ص 815 شود
یکی از فدائیان حضرت شاه مردان بوده. (از آنندراج). نام شخصی که معتقد به خدائی و الوهیت حضرت امیرالمؤمنین و یعسوب الدین علی بن ابی طالب علیه السلام شده بودو گروه نصیری منسوب به وی می باشد. (ناظم الاطباء). ز غمزۀ لب آن ف تنه عجم دیدم ز شهسوار عرب آنچه بر نصیر گذشت. آصفی (از آنندراج). رجوع به نصیریه شود محمد نصیر (میر...) نصرآبادی، از پارسی گویان ایرانی مقیم هند است، مؤلف مقالات الشعراء این بیت را از او آورده است: زند موج طپیدن هر رگ جانم زجوش خون خیال نشتری مژگان فصادی به دل دارم. رجوع به مقالات الشعراء ص 815 شود
موی به شانه کردن. (تاج المصادر بیهقی). شانه کردن زن موی خود را. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، نزدیک شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). متصل گردیدن چیزی به چیزی. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، زن خواستن در برگزیدۀ قوم، یقال: تنصی بنی فلان، اذا تزوج فی نواصیهم (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، یعنی زن گرفت از اشراف بنی فلان، گرفتن موی پیشانی کسی را. (ناظم الاطباء) ، ترجیل زن موی خود را. (از اقرب الموارد)
موی به شانه کردن. (تاج المصادر بیهقی). شانه کردن زن موی خود را. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، نزدیک شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). متصل گردیدن چیزی به چیزی. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، زن خواستن در برگزیدۀ قوم، یقال: تنصی بنی فلان، اذا تزوج فی نواصیهم (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، یعنی زن گرفت از اشراف بنی فلان، گرفتن موی پیشانی کسی را. (ناظم الاطباء) ، ترجیل زن موی خود را. (از اقرب الموارد)
ابن نهیک الکلابی، از شعرای عرب است و در حدود سال 150 هجری قمری درگذشت، در الاغانی قصیدتی از او نقل شده که مطلعش این است: ألا من لقلب فی الحجاز قسیمه منه بأکناف الحجاز قسیم. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 356). و نیز رجوع به الاغانی چ ساسی ج 12 ص 33 شود
ابن نهیک الکلابی، از شعرای عرب است و در حدود سال 150 هجری قمری درگذشت، در الاغانی قصیدتی از او نقل شده که مطلعش این است: ألا من لقلب فی الحجاز قسیمه منه بأکناف الحجاز قسیم. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 356). و نیز رجوع به الاغانی چ ساسی ج 12 ص 33 شود
ابن ریاح مکنی به ابومحجن، مولی عبدالعزیز بن مروان، از شعرای فحل عرب است، وی سیاه و غلام راشدبن عبدالعزی کنانی و در حضور عبدالعزیز بن مروان ابیاتی انشاد کرد، عبدالعزیز او را خرید و آزاد ساخت. موضوع تغزلات او زنی از قبیلۀ کنانه بود به نام ام بکر، زینب بنت صفوان. و این مطلع از قصایدی است که به نام معشوقه سروده است: بزینب ألمم قبل أن یدخل الرکب و قل ان تملینا فما ملک القلب. وی از شاعران نامدار زمان خویش و با سلیمان بن عبدالملک و فرزدق معاصر و محشور بود و در اواخر عمر تنسک پیشه کرد. نصیب را دخترانی سیاه پوست همرنگ خودش بود و آنان را از ازدواج با عرب و عجم بازداشت و به روایت ثعالبی این منع وی موضوع ضرب المثلی شددر مورد دختری که بر اثر سختگیری پدر به خانه مانده است، و شعر ابوتمام بدین معنی اشارتی دارد که: کانت ’بنات نصیب’حین ضن بها عن الموالی و لم تحفل بهاالعرب وفات نصیب به سال 108 یا 113 و به گفتۀ بعضی به سال 111 هجری قمری اتفاق افتاد. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 355). و نیز رجوع به ارشادالاریب ج 7 ص 212 و الاغانی ج 1 ص 324 و 377 و ج 12 ص 324 و شرح دیوان ابی تمام ج 1 ص 258 و النجوم الزاهره ج 1 ص 262 و سمطاللاّلی ص 291 و شرح الشواهد ص 105 و الشعر و الشعراء ص 153 و ثمارالقلوب ص 177 و تزیین الاسواق چ بولاق ج 1 ص 98 و تاریخ الاسلام ذهبی ج 5 ص 11 و رغبهالامل ج 2 ص 217 و ج 4 ص 32 و ج 5 ص 112 و عقدالفرید ج 1 ص 232 و دیگر مجلدات و البیان و التبیین ج 1 ص 178 و ج 2 ص 177 و ج 3 ص 49 و 145 شود
ابن ریاح مکنی به ابومحجن، مولی عبدالعزیز بن مروان، از شعرای فحل عرب است، وی سیاه و غلام راشدبن عبدالعزی کنانی و در حضور عبدالعزیز بن مروان ابیاتی انشاد کرد، عبدالعزیز او را خرید و آزاد ساخت. موضوع تغزلات او زنی از قبیلۀ کنانه بود به نام ام بکر، زینب بنت صفوان. و این مطلع از قصایدی است که به نام معشوقه سروده است: بزینب ألمم قبل أن یدخل الرکب و قل ان تملینا فما ملک القلب. وی از شاعران نامدار زمان خویش و با سلیمان بن عبدالملک و فرزدق معاصر و محشور بود و در اواخر عمر تنسک پیشه کرد. نصیب را دخترانی سیاه پوست همرنگ خودش بود و آنان را از ازدواج با عرب و عجم بازداشت و به روایت ثعالبی این منع وی موضوع ضرب المثلی شددر مورد دختری که بر اثر سختگیری پدر به خانه مانده است، و شعر ابوتمام بدین معنی اشارتی دارد که: کانت ’بنات نصیب’حین ضن بها عن الموالی و لم تحفل بهاالعرب وفات نصیب به سال 108 یا 113 و به گفتۀ بعضی به سال 111 هجری قمری اتفاق افتاد. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 355). و نیز رجوع به ارشادالاریب ج 7 ص 212 و الاغانی ج 1 ص 324 و 377 و ج 12 ص 324 و شرح دیوان ابی تمام ج 1 ص 258 و النجوم الزاهره ج 1 ص 262 و سمطاللاَّلی ص 291 و شرح الشواهد ص 105 و الشعر و الشعراء ص 153 و ثمارالقلوب ص 177 و تزیین الاسواق چ بولاق ج 1 ص 98 و تاریخ الاسلام ذهبی ج 5 ص 11 و رغبهالامل ج 2 ص 217 و ج 4 ص 32 و ج 5 ص 112 و عقدالفرید ج 1 ص 232 و دیگر مجلدات و البیان و التبیین ج 1 ص 178 و ج 2 ص 177 و ج 3 ص 49 و 145 شود
طالب (حاجی...) ابن حاجی مقصودچیت ساز اصفهانی متخلص به نصیب از شعرای قرن یازدهم است وی از ایران به هند مهاجرت کرده است، او راست: گهی وصال و گهی هجر یار می کشدم به هر طریق غم روزگار می کشدم به راه دوست گرانجانی رفیق بلاست عنان کشیدن عمر شرار می کشدم. # از صفیر بلبلی پژمرده گردد گلشنم پای موری گر به سنگ آید بسوزد خرمنم (از تذکرۀ نصرآبادی ص 360) (نگارستان سخن ص 122) (کلمات الشعراء سرخوش ص 115)
طالب (حاجی...) ابن حاجی مقصودچیت ساز اصفهانی متخلص به نصیب از شعرای قرن یازدهم است وی از ایران به هند مهاجرت کرده است، او راست: گهی وصال و گهی هجر یار می کشدم به هر طریق غم روزگار می کشدم به راه دوست گرانجانی رفیق بلاست عنان کشیدن عمر شرار می کشدم. # از صفیر بلبلی پژمرده گردد گلشنم پای موری گر به سنگ آید بسوزد خرمنم (از تذکرۀ نصرآبادی ص 360) (نگارستان سخن ص 122) (کلمات الشعراء سرخوش ص 115)
دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند. در 19 هزارگزی شمال غربی قاین در ناحیۀ کوهستانی معتدل هوائی واقع است و 123 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و زعفران، شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند. در 19 هزارگزی شمال غربی قاین در ناحیۀ کوهستانی معتدل هوائی واقع است و 123 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و زعفران، شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
خیار و برگزیده از مردم و ستور و جز آن. (منتهی الارب) (از المنجد) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج). برگزیدگان و اشراف قوم. (از متن اللغه). بهین چیز. (مهذب الاسماء) ، اسم است از انتصاء به معنی برگزیدن. (از متن اللغه) ، باقی مانده از مال و جز آن. (از متن اللغه). بقیه. (از اقرب الموارد) (المنجد). ج، نصی ّ. جج، انصاء، اناص. (المنجد) (اقرب الموارد) ، واحد نصی ّ است به معنی نبات سبط. (از المنجد) (از اقرب الموارد). رجوع به نصی ّ شود
خیار و برگزیده از مردم و ستور و جز آن. (منتهی الارب) (از المنجد) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج). برگزیدگان و اشراف قوم. (از متن اللغه). بهین چیز. (مهذب الاسماء) ، اسم است از انتصاء به معنی برگزیدن. (از متن اللغه) ، باقی مانده از مال و جز آن. (از متن اللغه). بقیه. (از اقرب الموارد) (المنجد). ج، نَصی ّ. جج، انصاء، اناص. (المنجد) (اقرب الموارد) ، واحد نَصی ّ است به معنی نبات سبط. (از المنجد) (از اقرب الموارد). رجوع به نَصی ّ شود