معنی نصیحت کردن - فرهنگ واژه فارسی سره
واژههای مرتبط با نصیحت کردن
نصیحت کردن
- نصیحت کردن
- پند گفتن آونیدن پند دادن اندرز گفتن: خلیفه... نصیحت ایشان کرده که با بندگان خدا گستاخ نباشید
فرهنگ لغت هوشیار
نصیحت دادن
- نصیحت دادن
- پنددادن پند دادن اندرز گفتن: خلیفه... نصیحت ایشان کرده که با بندگان خدا گستاخ نباشید
فرهنگ لغت هوشیار
فضیحت کردن
- فضیحت کردن
- رسوا کردن. آبروی کسی را بردن:
آدمی را زبان فضیحت کرد.
سعدی (گلستان)
لغت نامه دهخدا
مصلحت کردن
- مصلحت کردن
- مشورت کردن و کنکاش کردن. (ناظم الاطباء). شور کردن. مشورت نمودن. مشاورت کردن. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا