جدول جو
جدول جو

معنی نشکسته - جستجوی لغت در جدول جو

نشکسته
(کِ / کُ)
ناشکسته. درست. سالم. غیرمعیوب. آسیب نارسیده. مقابل شکسته. رجوع به شکسته شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نشسته
تصویر نشسته
کسی یا چیزی که در جایی قرار گرفته، جلوس کرده، در حال نشستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکسته
تصویر شکسته
مقابل درست، خرد شده، قطعه قطعه شده، کنایه از ویژگی کسی که بر اثر بیماری یا اندوه شادابی و جوانی خود را از دست داده باشد، کنایه از آزرده، ناراحت، غمگین، در هنر در خوش نویسی، یکی از خط های فارسی، برگرفته از خط نستعلیق که دارای انحنا و پیوستگی می باشد و در نامه نگاری ها به کار می رفته است، در موسیقی گوشه ای در آواز بیات ترک از ملحقات دستگاه ماهور، کنایه از شرمگین، خجل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشاسته
تصویر نشاسته
گردی سفید، بی بو، بی مزه که برای آهار دادن پارچه و ساختن پودر و چسب و پختن بعضی خوراک ها به کار می رود. در طب نیز استعمال می شود
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
وا نشده. باز ناشده. ناشکفته: غنچۀ نشکفته. رجوع به شکفته و ناشکفته شود
لغت نامه دهخدا
(نِ / نَ تَ / تِ)
نشا. (منتهی الارب) (زمخشری) (تحفۀ حکیم مؤمن). نشاستج. (زمخشری) (تحفۀ حکیم مؤمن). لباب حنطه. (بحر الجواهر). نشاء. (منتهی الارب). املون. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). ارجوان. (منتهی الارب). آبگون. لباب الحنطه. (یادداشت مؤلف). مغز گندم خیسانیده. لباب الحنطه المغسوله. (از بحر الجواهر). به فتح، نه به کسر، معروف است. چون در ساختن آن دردی مغز گندم در آب می نشانند به همین سبب نشاسته گویند. (از غیاث اللغات) (آنندراج) ، رنگی سرخ تر از بهرمانی. (یادداشت مؤلف). نشا. نشاستج. ارجوان. ارغوان. (یادداشت مؤلف از نخب الذخائر فی احوال الجواهر للسنجاری ص 4)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
مقابل شکستن. رجوع به شکستن شود
لغت نامه دهخدا
(لُمْ دَ / دِ)
نشکسته. شکسته ناشده. درست. سالم. مقابل شکسته. رجوع به شکسته شود
لغت نامه دهخدا
(اِ کَ تَ / تِ)
شکسته. بشکسته. مکسور. مکسّر:
دست اشکسته برآرد در دعا
سوی اشکسته برد قفل جدا.
مولوی.
جبر چبود بستن اشکسته را
یا بپیوستن رگ بگسسته را.
مولوی.
لغت نامه دهخدا
تصویری از شکسته
تصویر شکسته
منکسر، مکسور شدن و از هم جدا شدن و خرد شدن، خرد شده، نقیص درست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشکسته
تصویر بشکسته
شکسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشکسته
تصویر اشکسته
شکسته، تپه و ماهور زمین پر تپه و ماهور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشسته
تصویر نشسته
شسته ناشده، ناشور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشاسته
تصویر نشاسته
((نِ تَ یا تِ))
نشانده، کاشته، تعیین کرده، منصوب
فرهنگ فارسی معین
((نِ تِ))
ماده ای است سفید و بی بو و بی مزه تهیه شده از گندم یا سیب زمینی که هم استفاده خوراکی دارد و هم برای آهار دادن پارچه و ساختن چسب و... به کارمی رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکسته
تصویر شکسته
((ش کَ تِ))
خرد شده، مغلوب شده، آسیب دیده، خراب شده، پیر شده، سست، بی بنیه، نوعی خط که در آن بیشتر حروف متصل نوشته می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نشاسته
تصویر نشاسته
آمیدون، آمولن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شکسته
تصویر شکسته
Broken, Shattered, Splintered
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شکسته
تصویر شکسته
cassé, brisé, éclaté
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شکسته
تصویر شکسته
gebroken, verbrijzeld, versplinterd
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شکسته
تصویر شکسته
kırık, paramparça, parçalanmış
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از شکسته
تصویر شکسته
壊れた , 砕けた
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از شکسته
تصویر شکسته
שבור , שָׁבוּר , סדוק
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از شکسته
تصویر شکسته
부서진 , 산산조각난
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از شکسته
تصویر شکسته
rusak, hancur, pecah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شکسته
تصویر شکسته
टूटा हुआ , टूटा हुआ , चूर-चूर
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شکسته
تصویر شکسته
сломанный , разрушенный , расколотый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شکسته
تصویر شکسته
kaputt, zerschmettert, gesplittert
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شکسته
تصویر شکسته
roto, destrozado, astillado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شکسته
تصویر شکسته
rotto, frantumato, scheggiato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شکسته
تصویر شکسته
quebrado, estilhaçado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شکسته
تصویر شکسته
破碎的 , 裂开的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شکسته
تصویر شکسته
zepsuty, rozbity
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شکسته
تصویر شکسته
поламаний , розбитий , розколотий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شکسته
تصویر شکسته
vunjika, zilizovunjika
دیکشنری فارسی به سواحیلی