دهی است از دهستان شراء بخش سیمینه رود شهرستان همدان، در 40 هزارگزی جنوب شرقی همدان، در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 773 تن سکنه دارد آبش از چشمه و قنات، محصولش حبوبات و لبنیات و محصولات صیفی و انگور، شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیبافی است (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان شراء بخش سیمینه رود شهرستان همدان، در 40 هزارگزی جنوب شرقی همدان، در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 773 تن سکنه دارد آبش از چشمه و قنات، محصولش حبوبات و لبنیات و محصولات صیفی و انگور، شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیبافی است (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
واحد نشر است. رجوع به نشر شود، نسیم. (از اقرب الموارد) (المنجد) ، ورقه ای که بر آن چیزی نوشته باشد اما مهر نکرده باشند. (از اقرب الموارد) ، ورقه ای که بر آن چیزی نوشته شده و بین مردم پخش کرده شود. (از المنجد). ج، نشرات
واحد نشر است. رجوع به نشر شود، نسیم. (از اقرب الموارد) (المنجد) ، ورقه ای که بر آن چیزی نوشته باشد اما مهر نکرده باشند. (از اقرب الموارد) ، ورقه ای که بر آن چیزی نوشته شده و بین مردم پخش کرده شود. (از المنجد). ج، نشرات
شادی ختم قرآن. (غیاث اللغات از مدار) (آنندراج از مدار) (ناظم الاطباء) ، آنچه با زعفران و شنگرف به روز مکتب نشینی به روی تختۀ طفلان نویسند. (غیاث اللغات از برهان قاطع) (آنندراج). و آن را نشرۀ طفلان نیز گویند. (ناظم الاطباء). آنچه بر تختۀ اطفال نویسند در مکتب. (فرهنگ خطی). رجوع به نشره شود: چرخ را نشرۀ نون والقلم است ازمه نو کآنهمه سرخی در باختر آمیخته اند. خاقانی (از فرهنگ خطی)
شادی ختم قرآن. (غیاث اللغات از مدار) (آنندراج از مدار) (ناظم الاطباء) ، آنچه با زعفران و شنگرف به روز مکتب نشینی به روی تختۀ طفلان نویسند. (غیاث اللغات از برهان قاطع) (آنندراج). و آن را نشرۀ طفلان نیز گویند. (ناظم الاطباء). آنچه بر تختۀ اطفال نویسند در مکتب. (فرهنگ خطی). رجوع به نُشرَه شود: چرخ را نشرۀ نون والقلم است ازمه نو کآنهمه سرخی در باختر آمیخته اند. خاقانی (از فرهنگ خطی)
تعویذ. (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). افسون. (غیاث اللغات) (مهذب الاسماء) (آنندراج) (ناظم الاطباء). افسونی که علاج کرده می شود به او دیوانه و بیمار. (شرح قاموس) (از حاشیۀ برهان قاطع). حرز دیو دیده و بیمار. (یادداشت مؤلف). تعویذی است که بدان دیوانگان و بیماران و یا مردم نزار مشرف به هلاکت را درمان کنند. (از اقرب الموارد) : گر جگرش خسته شد از فزع حادثات نعت محمد بس است نشره و درمان او. خاقانی. نشرۀ من مدح امام است و بس تا نرسد ز اهرمنانم زیان. خاقانی. هیکل و نشره و حرزی که اجل باز نداشت هم به تعویذ ده شعبده گر بازدهید. خاقانی. خستگان دیو ظلم از خاک درگاهش به آب نشره کردند و به آب رخ مزعفر ساختند. خاقانی. ، هدیه که برای طفلان نویسند. (غیاث اللغات) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). مرکبی از زعفران و جز آن که لوح اطفال را کنند. (یادداشت مؤلف) : از آن چون لوح طفلانم به سرخی اشک و زردی رخ که دل را نشرۀ عید است ز آن پیر دبستانی. خاقانی. - نشرۀ اطفال. رجوع به ترکیب نشرۀ طفلان شود: تا کی چو لوح نشرۀ اطفال خویش را در زرد و سرخ حلیت زیبا برآورم. خاقانی. - نشرۀ طفلان، آنچه با زغفران و غیره بر روی تختۀ اطفال نویسند. (برهان قاطع) .نشره، آنچه با زعفران و شنگرف برای کودکی که تازه به مکتب می رود بر روی لوح نویسند و آن را نشرۀ طفلان نیز گویند. (ناظم الاطباء) : نوشتم ابجد تجرید پس چون نشرۀ طفلان نگاریدم به سرخ و زرد ز اشک دیده، سربابش. خاقانی. ، دعائی که با زعفران نویسند. (انجمن آرا). رجوع به نشره (ن ر) شود تعویذی که بدان بیمار و دیوانه را علاج کنند. (ازاقرب الموارد) (از المنجد). رقیه و افسون که بر دیوانه و مریض دمند. (منتهی الارب). رجوع به نشره شود
تعویذ. (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). افسون. (غیاث اللغات) (مهذب الاسماء) (آنندراج) (ناظم الاطباء). افسونی که علاج کرده می شود به او دیوانه و بیمار. (شرح قاموس) (از حاشیۀ برهان قاطع). حرز دیو دیده و بیمار. (یادداشت مؤلف). تعویذی است که بدان دیوانگان و بیماران و یا مردم نزار مشرف به هلاکت را درمان کنند. (از اقرب الموارد) : گر جگرش خسته شد از فزع حادثات نعت محمد بس است نشره و درمان او. خاقانی. نشرۀ من مدح امام است و بس تا نرسد ز اهرمنانم زیان. خاقانی. هیکل و نشره و حرزی که اجل باز نداشت هم به تعویذ ده شعبده گر بازدهید. خاقانی. خستگان دیو ظلم از خاک درگاهش به آب نشره کردند و به آب رخ مزعفر ساختند. خاقانی. ، هدیه که برای طفلان نویسند. (غیاث اللغات) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). مرکبی از زعفران و جز آن که لوح اطفال را کنند. (یادداشت مؤلف) : از آن چون لوح طفلانم به سرخی اشک و زردی رخ که دل را نشرۀ عید است ز آن پیر دبستانی. خاقانی. - نشرۀ اطفال. رجوع به ترکیب نشرۀ طفلان شود: تا کی چو لوح نشرۀ اطفال خویش را در زرد و سرخ حلیت زیبا برآورم. خاقانی. - نشرۀ طفلان، آنچه با زغفران و غیره بر روی تختۀ اطفال نویسند. (برهان قاطع) .نَشرَه، آنچه با زعفران و شنگرف برای کودکی که تازه به مکتب می رود بر روی لوح نویسند و آن را نشرۀ طفلان نیز گویند. (ناظم الاطباء) : نوشتم ابجد تجرید پس چون نشرۀ طفلان نگاریدم به سرخ و زرد ز اشک دیده، سربابش. خاقانی. ، دعائی که با زعفران نویسند. (انجمن آرا). رجوع به نشره (ن ُ رَ) شود تعویذی که بدان بیمار و دیوانه را علاج کنند. (ازاقرب الموارد) (از المنجد). رقیه و افسون که بر دیوانه و مریض دمند. (منتهی الارب). رجوع به نشره شود
نرمباد، آگهی بخشنامه، گزارش، پهرست افسون، پنام (تعویذ) یک بار پراکندن یک مرتبه منتشر کردن، ورقه یا اوراقی چاپی که آنرا منتشر سازند، جمع نشرات. توضیح بعض محققان بجای} نشریه {استعمال این کلمه را تجویز کرده اند ولی کمتر مستعمل است. افسونی که بوسیله آن دیوانه و بیمار را علاج کنند، دعایی که با آب زعفران نویسند تا دفع چشم زخم کند: بر چهره شنبلید خوش تاب نشره تو کنی بزعفران آب. (تحفه العراقین. قر. 28) یا نشره طفلان. آنچه با زعفران و غیره بر روی تخته طفلان نویسند
نرمباد، آگهی بخشنامه، گزارش، پهرست افسون، پنام (تعویذ) یک بار پراکندن یک مرتبه منتشر کردن، ورقه یا اوراقی چاپی که آنرا منتشر سازند، جمع نشرات. توضیح بعض محققان بجای} نشریه {استعمال این کلمه را تجویز کرده اند ولی کمتر مستعمل است. افسونی که بوسیله آن دیوانه و بیمار را علاج کنند، دعایی که با آب زعفران نویسند تا دفع چشم زخم کند: بر چهره شنبلید خوش تاب نشره تو کنی بزعفران آب. (تحفه العراقین. قر. 28) یا نشره طفلان. آنچه با زعفران و غیره بر روی تخته طفلان نویسند
جمع نشره. توضیح مدتی است که نشریه بمعنی روزنامه یا مجله ای که متوالیا یا متناوبا منتشر میشود استعمال میگردد و جمع آنرا} نشریات {گویند. در عربی این دو کلمه نیامده از همین رو گروهی از فصیحان و مستعربان بجای آن} نشره {و} نشرات {که در کتب عربی معاصر هم مورد استعمال دارد بکار برند (مانند: تمره و تمرات) نظره نظرات
جمع نشره. توضیح مدتی است که نشریه بمعنی روزنامه یا مجله ای که متوالیا یا متناوبا منتشر میشود استعمال میگردد و جمع آنرا} نشریات {گویند. در عربی این دو کلمه نیامده از همین رو گروهی از فصیحان و مستعربان بجای آن} نشره {و} نشرات {که در کتب عربی معاصر هم مورد استعمال دارد بکار برند (مانند: تمره و تمرات) نظره نظرات
آب دعا بدین طریق که دعا را بزعفران نویسند و باب باران نیسانی بشویند و آنرا بنوشند ما النشره: هان رفیقا، نشره آبی یا زگال آبی بسا کز دل و چهره زگال و زعفران آورده ام. (خاقانی. عبد. 256)
آب دعا بدین طریق که دعا را بزعفران نویسند و باب باران نیسانی بشویند و آنرا بنوشند ما النشره: هان رفیقا، نشره آبی یا زگال آبی بسا کز دل و چهره زگال و زعفران آورده ام. (خاقانی. عبد. 256)
ورقه یا مجموعه اوراق چاپی که آنرا انتشار دهند، جمع نشریات. توضیح این کلمه و جمع آن نشریات در عربی فصیح نیامده ازین رو بعض فصیحان بجای آن دو} نشره {و} نشرات {را بکار برند نظریه
ورقه یا مجموعه اوراق چاپی که آنرا انتشار دهند، جمع نشریات. توضیح این کلمه و جمع آن نشریات در عربی فصیح نیامده ازین رو بعض فصیحان بجای آن دو} نشره {و} نشرات {را بکار برند نظریه