تعویذ. (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). افسون. (غیاث اللغات) (مهذب الاسماء) (آنندراج) (ناظم الاطباء). افسونی که علاج کرده می شود به او دیوانه و بیمار. (شرح قاموس) (از حاشیۀ برهان قاطع). حرز دیو دیده و بیمار. (یادداشت مؤلف). تعویذی است که بدان دیوانگان و بیماران و یا مردم نزار مشرف به هلاکت را درمان کنند. (از اقرب الموارد) : گر جگرش خسته شد از فزع حادثات نعت محمد بس است نشره و درمان او. خاقانی. نشرۀ من مدح امام است و بس تا نرسد ز اهرمنانم زیان. خاقانی. هیکل و نشره و حرزی که اجل باز نداشت هم به تعویذ ده شعبده گر بازدهید. خاقانی. خستگان دیو ظلم از خاک درگاهش به آب نشره کردند و به آب رخ مزعفر ساختند. خاقانی. ، هدیه که برای طفلان نویسند. (غیاث اللغات) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). مرکبی از زعفران و جز آن که لوح اطفال را کنند. (یادداشت مؤلف) : از آن چون لوح طفلانم به سرخی اشک و زردی رخ که دل را نشرۀ عید است ز آن پیر دبستانی. خاقانی. - نشرۀ اطفال. رجوع به ترکیب نشرۀ طفلان شود: تا کی چو لوح نشرۀ اطفال خویش را در زرد و سرخ حلیت زیبا برآورم. خاقانی. - نشرۀ طفلان، آنچه با زغفران و غیره بر روی تختۀ اطفال نویسند. (برهان قاطع) .نشره، آنچه با زعفران و شنگرف برای کودکی که تازه به مکتب می رود بر روی لوح نویسند و آن را نشرۀ طفلان نیز گویند. (ناظم الاطباء) : نوشتم ابجد تجرید پس چون نشرۀ طفلان نگاریدم به سرخ و زرد ز اشک دیده، سربابش. خاقانی. ، دعائی که با زعفران نویسند. (انجمن آرا). رجوع به نشره (ن ر) شود تعویذی که بدان بیمار و دیوانه را علاج کنند. (ازاقرب الموارد) (از المنجد). رقیه و افسون که بر دیوانه و مریض دمند. (منتهی الارب). رجوع به نشره شود