جدول جو
جدول جو

معنی نستاک - جستجوی لغت در جدول جو

نستاک
پیچش شکم
تصویری از نستاک
تصویر نستاک
فرهنگ فارسی عمید
نستاک
(نِ)
پیچاک شکم. (از انجمن آرا) (جهانگیری) (برهان قاطع) (آنندراج). پیچش. (انجمن آرا) (آنندراج). شکم پیچ. (برهان قاطع). جهانگیری آرد: پیچاک (مرض پیچش) شکم باشد. شاهد داده نشده و سراج احتمال می دهد (با) کناک که به معنی مذکور است تصحیف خوانی شده. (فرهنگ نظام) (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
نستاک
((نِ))
پیچش شکم
تصویری از نستاک
تصویر نستاک
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نساک
تصویر نساک
(دخترانه)
نام همسر سیامک پسر کیومرث پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نستار
تصویر نستار
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام چوپان قیصر روم در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ستاک
تصویر ستاک
(دخترانه)
شاخه تازه رسته و نازک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ستاک
تصویر ستاک
شاخه ای که از بغل شاخۀ دیگر بروید، شاخۀ نورسته، شاخۀ راست درخت، برای مثال بار دیگر بر ستاک گلبن بی برگ وبار / افسر زرین برآرد ابر مرواریدبار (ازرقی - ۲۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نساک
تصویر نساک
ناسک ها، عابدها، زاهدها، پارساها، جمع واژۀ ناسک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رستاک
تصویر رستاک
شاخۀ تازه که از بیخ درخت روییده باشد، شاخۀ راست و بلند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نستک
تصویر نستک
پنبۀ زده شده که آن را باریک پیچیده باشند
فرهنگ فارسی عمید
(نِ تَ)
محلوج باریک پیچیده. (برهان قاطع). پنبۀ زده و پیچیده. (از رشیدی) (از فرهنگ نظام) (از آنندراج) (انجمن آرا). پنبۀ محلوج باریک پیچیده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نُسْ سا)
جمع واژۀ ناسک. عبّاد. ناسکان. زاهدان. رجوع به ناسک شود: و متعبدان و نساک و معتمدان روایات. (ترجمه محاسن اصفهان ص 119)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
کنایه از شراب انگور (؟). (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
شاخۀ تازه ای که از بیخ درخت برآید. (ناظم الاطباء). شاخ تازه را گویند که از بیخ درخت برآید و به ستاک معروف است. (انجمن آرا) (آنندراج). شاخ تازه ای را گویند که از بیخ درخت برآید و به این معنی با شین نقطه دار هم آمده است. (برهان). شاخی باشد که از بن درخت گل و غیره بدر آید و رشتاک نیز خوانند. (فرهنگ اوبهی). ظاهراً باید تصحیفی از ستاک باشد. رجوع به ستاک شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شاخی را گویند که تازه از درخت تاک روئیده باشد. (برهان). ستاک. زغاک
لغت نامه دهخدا
(اِ)
قصبه ای صنعتی واقع در مغرب مارسی، دارای محصولات شیمیائی
لغت نامه دهخدا
به لغت تنکابن حماض است. (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
و در زیر این قلعه (قلعۀ اسپیذدز فارس) دزکی است محکم استاک گویند آنرا. (فارسنامۀ ابن البلخی چ کمبریج ص 158)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
هر شاخ نورستۀ تازه و نازک را گویند که از بیخ درخت بجهد. (برهان) (غیاث). ستاخ است که شاخ تازه رسته باشد. (آنندراج). شاخی بود که از درخت نو برون آید یا از بیخش یا از بنش و آن شاخ تازه و نازک باشد. (اوبهی). شاخ نو باشد که از بن ریاحین برآید. (لغت فرس اسدی) :
سوسن لطیف و شیرین چون خوشه های سیمین
شاخ و ستاک نسرین چون برج ثور و جوزا.
کسایی.
من بساک ازستاک بید کنم
بی تو امروز جفت سبزه منم.
عماره.
بشب در باغ گویی گل چراغ باغبانستی
ستاک نسترن گویی بت لاغرمیانستی.
فرخی.
آسمان خیمه زد از بیرم و دیبای کبود
میخ آن خیمه ستاک سمن و نسترنا.
منوچهری.
ستاکهای گل اکنون درخت وقواقند
ز زندواف بر او صدهزار گونه زبان.
ازرقی.
غرقه گردد بامدادان هر ستاک گلبنی
بر مثال خاطر مداح میر اندر گهر.
ازرقی (از آنندراج).
، مطلق شاخ درخت را گفته اند خواه تازه باشد و خواه غیرتازه، و به شین نقطه دار هم آمده است و درست است چه در فارسی سین و شین بهم تبدیل می یابند. (برهان). شاخ درخت. (آنندراج) (اوبهی) ، شاخ نازک و تازۀ درخت تاک را که درخت انگور باشدگویند خصوصاً و آن را بسبب ترشمزگی میخورند. (برهان). تاک رز. (اوبهی)
لغت نامه دهخدا
شاخه نورسته (عموما)، شاخه نازک و تازه تاک شاخه نورسته (خصوصا)، شاخه درخت (مطلقا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نستک
تصویر نستک
پنبه زده وباریک پیچیده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ناسک، نیایشگران کرپان کنندگان جمع ناسک. نسایج (صفت واسم)، جمع نسیجه: هرنامه ای از نسایج قلمش نقش بندان کارگاه تحریر و تحبیر راکارنامه ای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نستک
تصویر نستک
((نِ تَ))
پنبه حلاّجی شده که آن را باریک پیچیده باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ستاک
تصویر ستاک
((س))
شاخه نورسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ستاک
تصویر ستاک
مصدر
فرهنگ واژه فارسی سره
بن، ریشه، اصل، بیخ، ماخذ، منبع، منشا، سرچشمه، شاخه نورسته، شاخه درخت، شاخه تازه تاک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پس آب
فرهنگ گویش مازندرانی