جدول جو
جدول جو

معنی نزدیکان - جستجوی لغت در جدول جو

نزدیکان
درحوالی، همسایگان، آشنایان، مقربان
تصویری از نزدیکان
تصویر نزدیکان
فرهنگ لغت هوشیار
نزدیکان
اطرافیان
تصویری از نزدیکان
تصویر نزدیکان
فرهنگ واژه فارسی سره
نزدیکان
اقارب، اقوام، خویشان، وابستگان
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نزدیکی
تصویر نزدیکی
نزدیک بودن، قرابت، همسایگی، خویشاوندی، مقاربت، رابطۀ جنسی
نزدیکی کردن: مقاربت، جماع کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
یکی از عشایر کرد که در اطراف جبال ساکنند. (کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او تألیف رشید یاسمی ص 111)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از بخش دورود شهرستان بروجرد با 181 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه و محصول آن غلات و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ)
جمع واژۀ مزدکی. پیروان مزدک. رجوع به مزدک شود: قباد قول موبد را پذیرفت و مزدکیان را به نوشیروان سپرد تا آنان را براندازد. (مزدیسنا ص 384 چ 1)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
دهی است از دهستان رهال بخش حومه شهرستان خوی واقع در 23 هزارگزی جنوب باختری خوی با 600 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
در این سروده نظامی به دفع نزلیان آسمان گیر زجعبه داده جوزا را یکی تیر شکمپرستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزدیکها
تصویر نزدیکها
حوالی، زمانهای قریب
فرهنگ لغت هوشیار
نزدیک بودن قرب، قرب جوار: نزدیکی همدان دهی است... یادرنزدیکی: درنزدیکی کرمانشاه جنگ شد، یابهمین نزدیکی. بهمین زودی بزودی زودباشدکه عن قریب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازدیان
تصویر ازدیان
آراسته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزدیکی
تصویر نزدیکی
((نَ))
نسبت، خویشاوندی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نزدیکی
تصویر نزدیکی
تقرب، قربت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زندیان
تصویر زندیان
زندیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نزدیکی
تصویر نزدیکی
Nearby, Nearness, Proximity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نزدیکی
تصویر نزدیکی
voisin, proximité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نزدیکی
تصویر نزدیکی
proximité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نزدیکی
تصویر نزدیکی
Nähe
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نزدیکی
تصویر نزدیکی
vicino, vicinanza, prossimità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نزدیکی
تصویر نزدیکی
vicinanza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نزدیکی
تصویر نزدیکی
cercano, cercanía, proximidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نزدیکی
تصویر نزدیکی
cercanía
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نزدیکی
تصویر نزدیکی
nahegelegen, Nähe
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نزدیکی
تصویر نزدیکی
próximo, proximidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نزدیکی
تصویر نزدیکی
nabij, nabijheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نزدیکی
تصویر نزدیکی
nabijheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نزدیکی
تصویر نزدیکی
найближчий , близькість , близькість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نزدیکی
تصویر نزدیکی
близькість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نزدیکی
تصویر نزدیکی
ближайший , близость , близость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نزدیکی
تصویر نزدیکی
близость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نزدیکی
تصویر نزدیکی
najbliższy, bliskość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نزدیکی
تصویر نزدیکی
bliskość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نزدیکی
تصویر نزدیکی
proximidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نزدیکی
تصویر نزدیکی
निकटता
دیکشنری فارسی به هندی