جدول جو
جدول جو

معنی نزال - جستجوی لغت در جدول جو

نزال
فرود آمدن در میدان نبرد برای جنگ کردن
تصویری از نزال
تصویر نزال
فرهنگ فارسی عمید
نزال
(نَ لِ)
فرودآ. (منتهی الارب). فرودبیا! (ناظم الاطباء). اسم فعل است برای امر، به معنی انزل. (از اقرب الموارد). و آن معدول است از نازله و واحد و جمع و مؤنث و مذکر در آن یکسان است. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
نزال
(نُزْ زا)
جمع واژۀ نازل. رجوع به نازل شود
لغت نامه دهخدا
نزال
(نَزْ زا)
کثیرالنزول یا کثیرالمنازله. (از المنجد). رجوع به نزول و منازله شود
لغت نامه دهخدا
نزال
(نَ)
نزل. رجوع به نزل شود
لغت نامه دهخدا
نزال
فرود آمدن: از بارگی فرود آمدن: برای جنگ پیاده سرما خوردگی چایمان فرودآمدن درمعرکه جنگ برای جنگیدن
فرهنگ لغت هوشیار
نزال
((نِ))
فرود آمدن در معرکه جنگ برای جنگیدن
تصویری از نزال
تصویر نزال
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نهال
تصویر نهال
(دخترانه)
نهال، درخت یا درختچه نورس که تازه نشانده شده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از غزال
تصویر غزال
(دخترانه)
آهوی کوهی، نوعی آهوی ظریف اندام با چشمان درشت سیاه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نوال
تصویر نوال
(دخترانه)
عطا، بخشش، بهره، نصیب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از انزال
تصویر انزال
خارج شدن منی از اندام تناسلی زن یا مرد، فرو فرستادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نزار
تصویر نزار
لاغر، ضعیف، ناتوان، افسرده، رنجور، بی چربی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نکال
تصویر نکال
عذاب، عقوبت، سزا، اشتهار به فضیحت و رسوایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نضال
تصویر نضال
در تیراندازی، مقابله کردن و دفاع کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نعال
تصویر نعال
نعل، درگاه، پایین مجلس مثلاً صف نعال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نزیل
تصویر نزیل
مهمان، مهمان فرود آمده، طعام بابرکت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهال
تصویر نهال
درخت تازه روییده یا تازه کاشته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هزال
تصویر هزال
بسیار شوخ، بسیار شوخی کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انزال
تصویر انزال
نزل ها، پیشکشی های جلوی مهمان، جمع واژۀ نزل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزال
تصویر مزال
مزله ها، جاهای لغزیدن، لغزشگاه ها، جمع واژۀ مزله
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ نزل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چیزهایی که پیش مهمان فرود آینده نهند: پوشیده بخطها و نامه ها و طرائف گرگان و دهستان جز از آنچه در جملۀ انزال امیرمحمود فرستاده بود. (تاریخ بیهقی چ فیاض - غنی ص 135). به ابواب تشریفات و انواع انزال و... او را و اتباع او را مراعات تمام فرمود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 104).
خوش کند آن دل که اصلح بالهم
رد من بعدالتوی انزالهم.
مولوی (مثنوی).
و رجوع به نزل شود
لغت نامه دهخدا
(غَ رَ مَ)
درشت و صاف گردیدن زمین چنانکه به اندک باران سیل روان گردد از وی. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). سیلان کردن زمین بر اثر اندک بارانی به علت صلابت و سختی آن. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(نُ لَ)
آب نر که فروریزد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). آب منی مرد. (فرهنگ خطی)
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
فروفرستادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن جرجانی) (مؤید الفضلاء). نازل کردن. (از اقرب الموارد). یقال: انزله انزالاً و منزلاً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، بانزهت تر. (ناظم الاطباء). نزه تر. (یادداشت مؤلف) : و بلادالصین انزه (من بلادالهند) . (اخبارالهند از یادداشت مؤلف). و اما سغد سمرقند، فانها انزه الاماکن الثلاثه التی ذکرناها. (صورالاقالیم اصطخری از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نِ لَ)
سفر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (المنجد) ، ضیافت. (از اقرب الموارد). گویند: کنا فی نزاله فلان، أی فی ضیافته. (اقرب الموارد) ، گویند: فلان من نزاله سوء، هرگاه که پدر او لئیم بود. (ازاقرب الموارد) (از المنجد). که تبار او پست باشد
لغت نامه دهخدا
شوس دادن (شوس منی)، فرو فرستادن، فرود آوردن، درخواست، جمع نزل، خوراکی ها خوردنی ها جمع نزل فرو فرستادن فرود آوردن: انزال کتب آسمانی، انزال منی یا انزال منی. اخراج آب مرد. یا سرعت انزال. زود فرود آمدن آب مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزال
تصویر آزال
جمع ازل، دیرینگی ها، جمع ازل ازلها دیرینگیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزال
تصویر جزال
جمع جزل، هیزم ها هیمه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزاله
تصویر نزاله
روانگی آب سختگی زمین، شوش مرداب که فرو ریزد، راهی گشتن، میهمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انزال
تصویر انزال
((اِ))
فرو فرستادن، فرودآوردن، خارج شدن منی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نازل
تصویر نازل
فرو فرستاده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نزول
تصویر نزول
افت، فروفرستادن، پایین آمدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آزال
تصویر آزال
دیرینگیها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نزار
تصویر نزار
لاغر، ضعیف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نزاع
تصویر نزاع
ستیز، کشمکش، درگیری
فرهنگ واژه فارسی سره