نام فرقه ای از اسماعیلیان که به امامت المصطفی لدین اﷲ فاطمی معروف به نزار گرویدند. بعد از وفات المستنصر باﷲ فاطمی، میان دو فرزند او المصطفی لدین اﷲ مشهور به نزار و المستعلی باﷲ ابوالقاسم احمدکه هر دو مدعی جانشینی پدر بودند اختلاف افتاد و از اینجا متابعان فاطمیۀ مصر بر دو دستۀ نزاریان و مستعلیان منقسم گردیدند. آن دسته که طرفدار امامت نزارشدند اسماعیلیان عراق و شام و قومس و خراسان و لرستان بودند و آن دسته که به امامت المستعلی اعتقاد یافتند اسماعیلیان مصر و بلاد مغرب بودند، لیکن در همان حال عده ای از طرفداران امامت نزار در مصر بوده و قوتی داشته اند و همین قومند که به سال 524 هجری قمری ابوعلی منصور بن المستعلی را مغافصهً هلاک کردند. حسن صباح مؤسس فرقۀ صباحیۀ ایران یکی از پیروان فرقۀ نزاریه است. (از تاریخ ادبیات در ایران صفا ج 2 ص 168)
نام فرقه ای از اسماعیلیان که به امامت المصطفی لدین اﷲ فاطمی معروف به نزار گرویدند. بعد از وفات المستنصر باﷲ فاطمی، میان دو فرزند او المصطفی لدین اﷲ مشهور به نزار و المستعلی باﷲ ابوالقاسم احمدکه هر دو مدعی جانشینی پدر بودند اختلاف افتاد و از اینجا متابعان فاطمیۀ مصر بر دو دستۀ نزاریان و مستعلیان منقسم گردیدند. آن دسته که طرفدار امامت نزارشدند اسماعیلیان عراق و شام و قومس و خراسان و لرستان بودند و آن دسته که به امامت المستعلی اعتقاد یافتند اسماعیلیان مصر و بلاد مغرب بودند، لیکن در همان حال عده ای از طرفداران امامت نزار در مصر بوده و قوتی داشته اند و همین قومند که به سال 524 هجری قمری ابوعلی منصور بن المستعلی را مغافصهً هلاک کردند. حسن صباح مؤسس فرقۀ صباحیۀ ایران یکی از پیروان فرقۀ نزاریه است. (از تاریخ ادبیات در ایران صفا ج 2 ص 168)
یکی از فرق نه گانه فرقۀ ثالثۀ شیعه از غلات. ایشان گویند علی که پدر حسنین است علی امام نیست بلکه مردی است که او را علی الأزدری گویند و آن علی که امام است او را فرزند نباشد. (بیان الادیان) ، جامه و پارچه پیچیدن
یکی از فرق نه گانه فرقۀ ثالثۀ شیعه از غُلات. ایشان گویند علی که پدر حسنین است علی امام نیست بلکه مردی است که او را علی الأزدری گویند و آن علی که امام است او را فرزند نباشد. (بیان الادیان) ، جامه و پارچه پیچیدن
جمع واژۀ ازرقی. منسوب بازرق. و ایشان قومی از خوارج حروری ازاصحاب ابی راشد نافعبن ازرق بودند. (مفاتیح العلوم) .گروهی از خوارج و از یاران نافعبن الازرق میباشند امیر مؤمنان را در مسئلۀ تحکیم کافر شناخته اند. لعنهاﷲ علیهم اجمعین و ابن ملجم را در کشتن امام ذیحق دانسته اند و صحابه را تکفیر کرده اند. عثمان، طلحه، زبیر و عایشه و ابن عباس و سایر مؤمنان را با ایشان مخلد در آتش میدانند. و کسانی را که در خانه خود نشسته و رو به جهاد ننهادند در ردیف کفار قرار می دهند. هر چند هم که در دین با آنها موافق باشند. تقیه را درقول و عمل حرام می شمارند. کشتن فرزندان و زنان مخالفان خود را جایز می شمارند. زانی محصن را از رجم معاف کرده اند. برای قذف نساء حد را قائل نیستند. و اطفال مشرکان را با پدرانشان مستحق آتش می شناسند و پیروی پیمبر را ولو کافر باشد جایز دانسته اند و یا بعد از اظهار پیمبری آگاه شوند که او کافر بوده. و مرتکب گناه کبیره را نیز کافر شناسند. کذا فی شرح المواقف. (کشاف اصطلاحات الفنون). پس از این وقعتها و کارزارها (رفت) مهلب بن ابی صفره را با خوارج و ازارقه و ایشان را بنافع الازرق باز خوانند. (مجمل التواریخ و القصص). و رجوع به تعریفات جرجانی و فهرست های البیان و التبیین و عقد الفرید و عیون الاخبار و بیان الادیان و ضحی الاسلام (ج 3) ص 331 شود. خوندمیر در حبیب السیر آرد: ذکر خروج طایفه ای از خوارج. در روضه الصفا مذکوراست که در زمان تسلط یزید جمعی کثیر از مردۀ بصره که از غایت شقاوت محبت شاه ولایت نداشتند و نسبت به بنی امیه نیز رایت عداوت برمی افراشتند خروج کرده بطرف اهواز رفتند و چون این طایفه نافعبن الازرق را بر خودامیرساخته بودند بازارقه موسوم شدند و عبداﷲ بن زیادو عبیداﷲ بن مسلم را از عقب ازارقه فرستاد منهزم بازآمدند و بعد از فوت یزید علم دولت نافع مرتفع گشته دو نوبت بر لشکری که از بصره بجنگ او مبادرت نمودند غالب شد آنگاه بصریان از عبداﷲ زبیر امیری طلبیدند تابمعاونت وی شر خوارج را مندفع گردانند و عبداﷲ ملتمس ایشان را اجابت کرده حارث بن عبداﷲ بن ابی ربیعۀ مخزومی را بامارت آن ولایت فرستاد و چون حارث ببصره رسید بعد از تقدیم مشورت مهلب بن ابی صفرۀ ازدی را بحرب ازارقه نامزد فرمود و مهلب مکرر با آن طایفه مقاتله کرده نافعبن الازرق را با اکثر کلانتران ایشان بقتل آوردو زمان حکومت عبدالملک بن مروان اکثر اوقات سر در پی آن طبقه داشتند. (حبیب السیر جزو 2 از ج 2 ص 50)
جَمعِ واژۀ ازرقی. منسوب بازرق. و ایشان قومی از خوارج حروری ازاصحاب ابی راشد نافعبن ازرق بودند. (مفاتیح العلوم) .گروهی از خوارج و از یاران نافعبن الازرق میباشند امیر مؤمنان را در مسئلۀ تحکیم کافر شناخته اند. لعنهاﷲ علیهم اجمعین و ابن ملجم را در کشتن امام ذیحق دانسته اند و صحابه را تکفیر کرده اند. عثمان، طلحه، زبیر و عایشه و ابن عباس و سایر مؤمنان را با ایشان مخلد در آتش میدانند. و کسانی را که در خانه خود نشسته و رو به جهاد ننهادند در ردیف کفار قرار می دهند. هر چند هم که در دین با آنها موافق باشند. تقیه را درقول و عمل حرام می شمارند. کشتن فرزندان و زنان مخالفان خود را جایز می شمارند. زانی محصن را از رجم معاف کرده اند. برای قذف نساء حد را قائل نیستند. و اطفال مشرکان را با پدرانشان مستحق آتش می شناسند و پیروی پیمبر را ولو کافر باشد جایز دانسته اند و یا بعد از اظهار پیمبری آگاه شوند که او کافر بوده. و مرتکب گناه کبیره را نیز کافر شناسند. کذا فی شرح المواقف. (کشاف اصطلاحات الفنون). پس از این وقعتها و کارزارها (رفت) مهلب بن ابی صفره را با خوارج و ازارقه و ایشان را بنافع الازرق باز خوانند. (مجمل التواریخ و القصص). و رجوع به تعریفات جرجانی و فهرست های البیان و التبیین و عقد الفرید و عیون الاخبار و بیان الادیان و ضحی الاسلام (ج 3) ص 331 شود. خوندمیر در حبیب السیر آرد: ذکر خروج طایفه ای از خوارج. در روضه الصفا مذکوراست که در زمان تسلط یزید جمعی کثیر از مردۀ بصره که از غایت شقاوت محبت شاه ولایت نداشتند و نسبت به بنی امیه نیز رایت عداوت برمی افراشتند خروج کرده بطرف اهواز رفتند و چون این طایفه نافعبن الازرق را بر خودامیرساخته بودند بازارقه موسوم شدند و عبداﷲ بن زیادو عبیداﷲ بن مسلم را از عقب ازارقه فرستاد منهزم بازآمدند و بعد از فوت یزید علم دولت نافع مرتفع گشته دو نوبت بر لشکری که از بصره بجنگ او مبادرت نمودند غالب شد آنگاه بصریان از عبداﷲ زبیر امیری طلبیدند تابمعاونت وی شر خوارج را مندفع گردانند و عبداﷲ ملتمس ایشان را اجابت کرده حارث بن عبداﷲ بن ابی ربیعۀ مخزومی را بامارت آن ولایت فرستاد و چون حارث ببصره رسید بعد از تقدیم مشورت مهلب بن ابی صفرۀ ازدی را بحرب ازارقه نامزد فرمود و مهلب مکرر با آن طایفه مقاتله کرده نافعبن الازرق را با اکثر کلانتران ایشان بقتل آوردو زمان حکومت عبدالملک بن مروان اکثر اوقات سر در پی آن طبقه داشتند. (حبیب السیر جزو 2 از ج 2 ص 50)
یکی از شش فرقۀ مجبره. (بیان الادیان). نام فرقه ای بزرگ از فرق اسلامیه است. اینان اصحاب محمد بن حسین نجارند و در خلق افعال با اهل سنت موافقند و گویند استطاعت با فعل توأم است و بنده فعلش کسبی است، در صفات وجودیه و همچنین حدوث کلام اﷲ و نفی رؤیت با معتزله موافقت دارند و آنان سه فرقه اند:برغوثیه و زعفرانیه و مستدرکه. (از شرح مواقف) (از تعریفات). و این سه فرقه در اصول با هم چندان اختلافی ندارند. (از ملل و نحل شهرستانی). و نیز رجوع به تاریخ مذاهب اسلام ص 214 و الفرق بین الفرق ص 197 شود
یکی از شش فرقۀ مجبره. (بیان الادیان). نام فرقه ای بزرگ از فرق اسلامیه است. اینان اصحاب محمد بن حسین نجارند و در خلق افعال با اهل سنت موافقند و گویند استطاعت با فعل توأم است و بنده فعلش کسبی است، در صفات وجودیه و همچنین حدوث کلام اﷲ و نفی رؤیت با معتزله موافقت دارند و آنان سه فرقه اند:برغوثیه و زعفرانیه و مستدرکه. (از شرح مواقف) (از تعریفات). و این سه فرقه در اصول با هم چندان اختلافی ندارند. (از ملل و نحل شهرستانی). و نیز رجوع به تاریخ مذاهب اسلام ص 214 و الفرق بین الفرق ص 197 شود
درختچه ای از تیره خلنگ ها که در زمینهای سخت میروید. در چین و آمریکای شمالی و قفقاز و هندوستان فراوان است و بعنوان گل زینتی در باغها نیز کاشته میشود. گلهایش سفید و یا قرمز است ازلیا اچالیه
درختچه ای از تیره خلنگ ها که در زمینهای سخت میروید. در چین و آمریکای شمالی و قفقاز و هندوستان فراوان است و بعنوان گل زینتی در باغها نیز کاشته میشود. گلهایش سفید و یا قرمز است ازلیا اچالیه