جدول جو
جدول جو

معنی نزاریه - جستجوی لغت در جدول جو

نزاریه
فرقه ای از اسماعیلیه منسوب به نزار فرزند المستنصر بالله، هشتمین خلیفۀ فاطمی مصر، که قائل به امامت نزار پسر بزرگ مستنصر بودند
تصویری از نزاریه
تصویر نزاریه
فرهنگ فارسی عمید
نزاریه
(نِ ری یَ)
نام فرقه ای از اسماعیلیان که به امامت المصطفی لدین اﷲ فاطمی معروف به نزار گرویدند. بعد از وفات المستنصر باﷲ فاطمی، میان دو فرزند او المصطفی لدین اﷲ مشهور به نزار و المستعلی باﷲ ابوالقاسم احمدکه هر دو مدعی جانشینی پدر بودند اختلاف افتاد و از اینجا متابعان فاطمیۀ مصر بر دو دستۀ نزاریان و مستعلیان منقسم گردیدند. آن دسته که طرفدار امامت نزارشدند اسماعیلیان عراق و شام و قومس و خراسان و لرستان بودند و آن دسته که به امامت المستعلی اعتقاد یافتند اسماعیلیان مصر و بلاد مغرب بودند، لیکن در همان حال عده ای از طرفداران امامت نزار در مصر بوده و قوتی داشته اند و همین قومند که به سال 524 هجری قمری ابوعلی منصور بن المستعلی را مغافصهً هلاک کردند. حسن صباح مؤسس فرقۀ صباحیۀ ایران یکی از پیروان فرقۀ نزاریه است. (از تاریخ ادبیات در ایران صفا ج 2 ص 168)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناریه
تصویر ناریه
(دخترانه)
آتشی، آتشین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آواریه
تصویر آواریه
کاغذهای چروک خورده، پاره یا آب دیده که برای استفاده در چاپ مناسب نیست
فرهنگ فارسی عمید
عمل جراحی در زایمان غیر طبیعی که شکم را در بالای رحم چاک می دهند و بچه را خارج می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهاریه
تصویر بهاریه
شعری که در وصف بهار و حالات مربوط به آن سروده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خزانیه
تصویر خزانیه
شعری که در وصف خزان و آنچه مناسب آن است گفته می شود
فرهنگ فارسی عمید
(حَ ری یَ)
مؤنث حواری. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به حواری شود، حضریه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حِ ری یَ)
فریضۀ مشترکه. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ ری یَ)
یکی از فرق نه گانه فرقۀ ثالثۀ شیعه از غلات. ایشان گویند علی که پدر حسنین است علی امام نیست بلکه مردی است که او را علی الأزدری گویند و آن علی که امام است او را فرزند نباشد. (بیان الادیان) ، جامه و پارچه پیچیدن
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ قَ)
جمع واژۀ ازرقی. منسوب بازرق. و ایشان قومی از خوارج حروری ازاصحاب ابی راشد نافعبن ازرق بودند. (مفاتیح العلوم) .گروهی از خوارج و از یاران نافعبن الازرق میباشند امیر مؤمنان را در مسئلۀ تحکیم کافر شناخته اند. لعنهاﷲ علیهم اجمعین و ابن ملجم را در کشتن امام ذیحق دانسته اند و صحابه را تکفیر کرده اند. عثمان، طلحه، زبیر و عایشه و ابن عباس و سایر مؤمنان را با ایشان مخلد در آتش میدانند. و کسانی را که در خانه خود نشسته و رو به جهاد ننهادند در ردیف کفار قرار می دهند. هر چند هم که در دین با آنها موافق باشند. تقیه را درقول و عمل حرام می شمارند. کشتن فرزندان و زنان مخالفان خود را جایز می شمارند. زانی محصن را از رجم معاف کرده اند. برای قذف نساء حد را قائل نیستند. و اطفال مشرکان را با پدرانشان مستحق آتش می شناسند و پیروی پیمبر را ولو کافر باشد جایز دانسته اند و یا بعد از اظهار پیمبری آگاه شوند که او کافر بوده. و مرتکب گناه کبیره را نیز کافر شناسند. کذا فی شرح المواقف. (کشاف اصطلاحات الفنون). پس از این وقعتها و کارزارها (رفت) مهلب بن ابی صفره را با خوارج و ازارقه و ایشان را بنافع الازرق باز خوانند. (مجمل التواریخ و القصص). و رجوع به تعریفات جرجانی و فهرست های البیان و التبیین و عقد الفرید و عیون الاخبار و بیان الادیان و ضحی الاسلام (ج 3) ص 331 شود. خوندمیر در حبیب السیر آرد: ذکر خروج طایفه ای از خوارج. در روضه الصفا مذکوراست که در زمان تسلط یزید جمعی کثیر از مردۀ بصره که از غایت شقاوت محبت شاه ولایت نداشتند و نسبت به بنی امیه نیز رایت عداوت برمی افراشتند خروج کرده بطرف اهواز رفتند و چون این طایفه نافعبن الازرق را بر خودامیرساخته بودند بازارقه موسوم شدند و عبداﷲ بن زیادو عبیداﷲ بن مسلم را از عقب ازارقه فرستاد منهزم بازآمدند و بعد از فوت یزید علم دولت نافع مرتفع گشته دو نوبت بر لشکری که از بصره بجنگ او مبادرت نمودند غالب شد آنگاه بصریان از عبداﷲ زبیر امیری طلبیدند تابمعاونت وی شر خوارج را مندفع گردانند و عبداﷲ ملتمس ایشان را اجابت کرده حارث بن عبداﷲ بن ابی ربیعۀ مخزومی را بامارت آن ولایت فرستاد و چون حارث ببصره رسید بعد از تقدیم مشورت مهلب بن ابی صفرۀ ازدی را بحرب ازارقه نامزد فرمود و مهلب مکرر با آن طایفه مقاتله کرده نافعبن الازرق را با اکثر کلانتران ایشان بقتل آوردو زمان حکومت عبدالملک بن مروان اکثر اوقات سر در پی آن طبقه داشتند. (حبیب السیر جزو 2 از ج 2 ص 50)
لغت نامه دهخدا
(بَقْ قا ری یَ)
چوب استوار و محکم. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(بَ یَ)
کار خانه ماهوت بافی، پرده بافی و پارچه های بزرگ و پرده های بزرگ. (از دزی ج 1 ص 117)
لغت نامه دهخدا
ابساریه. ماهی خرد. ماهی کوچک. ریزه ماهی. (دزی ج 1 ص 2، 82: ابساریه، بساریه و بسّا. رجوع به بساریا و ابساریه شود
لغت نامه دهخدا
(خُ ری یَ)
سوداء. (از متن اللغه) (از معجم الوسیط). یقال: عقاب خداریه،ناقه خداریه. (از معجم الوسیط) (از مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(غَذذ)
اندک گشتن. (از منتهی الارب) (آنندراج). نزر. رجوع به نزر شود
لغت نامه دهخدا
(نِ)
لاغری. باریکی. نحیفی. (ناظم الاطباء). نحافت. ضمور. لاغری سخت. هزال. نحول. عجف. (یادداشت مؤلف) :
زین سان که منم بدین نزاری
مستغنیم از طعام خواری.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(غَ)
نزاهه. رجوع به نزاهه شود
لغت نامه دهخدا
(نَجْ جا ری یَ)
یکی از شش فرقۀ مجبره. (بیان الادیان). نام فرقه ای بزرگ از فرق اسلامیه است. اینان اصحاب محمد بن حسین نجارند و در خلق افعال با اهل سنت موافقند و گویند استطاعت با فعل توأم است و بنده فعلش کسبی است، در صفات وجودیه و همچنین حدوث کلام اﷲ و نفی رؤیت با معتزله موافقت دارند و آنان سه فرقه اند:برغوثیه و زعفرانیه و مستدرکه. (از شرح مواقف) (از تعریفات). و این سه فرقه در اصول با هم چندان اختلافی ندارند. (از ملل و نحل شهرستانی). و نیز رجوع به تاریخ مذاهب اسلام ص 214 و الفرق بین الفرق ص 197 شود
لغت نامه دهخدا
(نَظْ ظا ری یَ)
ابل نظاریه، شتران منسوب به گروه بنو نظار و یا منسوب به نظار که نام گشنی است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نُ ری یَ)
عقاب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (المنجد) (ناظم الاطباء). مرغ شکاری معروف
لغت نامه دهخدا
(نُ یَ)
عفاریه نفاریه، منکر خبیث مارد. (از اقرب الموارد). چیز مهیب ترسناک. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نجاریه
تصویر نجاریه
پیروان حسین بن محمد نجار از خرد گرایان (معتزله) ری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزاره
تصویر نزاره
اندک گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهاریه
تصویر بهاریه
منسوب به بهار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزارده
تصویر آزارده
آزرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عفاریه
تصویر عفاریه
پلید فرومایه: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
درختچه ای از تیره خلنگ ها که در زمینهای سخت میروید. در چین و آمریکای شمالی و قفقاز و هندوستان فراوان است و بعنوان گل زینتی در باغها نیز کاشته میشود. گلهایش سفید و یا قرمز است ازلیا اچالیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آواریه
تصویر آواریه
فرانسوی آبدیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفاریه
تصویر صفاریه
پری شاهرخ زری مرغ انجیر خوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سزارین
تصویر سزارین
عمل جراحی در زایمان غیر طبیعی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاهریه
تصویر زاهریه
خرامان راه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
((س یَ))
عمل جراحی جهت خروج نوزاد از شکم و زایمان های غیرطبیعی. ژول سزار قیصر روم به این طریق به دنیا آمده و نام این عمل از نام او گرفته شده است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بهاریه
تصویر بهاریه
((بَ یِّ))
اشعاری که درباره فصل بهار گفته شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آواریه
تصویر آواریه
آبدیده
فرهنگ واژه فارسی سره