جدول جو
جدول جو

معنی نرتو - جستجوی لغت در جدول جو

نرتو
(نَ)
نام قلعه ای است محکم از قلاع ولایت بادغیس و لنگر امیرغیاث و ولایت کرخ که از اجزاء شهر هراتند. (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرتو
تصویر پرتو
(دخترانه)
روشن، تابش، فروغ، درخشش، تلألو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ناتو
تصویر ناتو
بدذات، خبیث، ناسازگار، ناموافق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرتو
تصویر پرتو
روشنایی که از یک جسم نورانی ظاهر شود، فروغ، روشنی، شعاع، اثر، تاثیر، برای مثال پرتو نیکان نگیرد هرکه بنیادش بد است / تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است (سعدی - ۶۱)، در علم فیزیک اشعه
پرتو افکندن: تابیدن، درخشیدن، روشنایی دادن
فرهنگ فارسی عمید
(تُ)
علامت اختصاری ’سازمان پیمان آتلانتیک شمالی’ است که از حروف اول همین کلمات به انگلیسی تشکیل شده است. ناتو یک سازمان جهانی است که گروهی از کشورهای اروپائی را با دو قدرت امریکای شمالی مرتبط میسازد. اعضای پیمان ناتو اعلام کرده اند که حمله به یکی از آنها معنی حمله به سایرین را در بر دارد و در صورت بروز یک حملۀ نظامی کلیۀ اعضاء به کشور عضوی که مورد حمله قرار گرفته به طریقی که ضروری باشد، کمک خواهند کرد. سازمان پیمان آتلانتیک شمالی همچنین اعلام کرده است که کلیۀ اعضا از آزادی، میراث مشترک و تمدن ملتهای خود که براساس اصول دمکراسی و آزادی و حکومت قانون پایه گذاری شده حمایت خواهند کرد. سازمان پیمان آتلانتیک شمالی در چهارم آوریل 1949 بوجود آمد و اعضای اولیۀ آن بدینقرار بود: بلژیک، کانادا، دانمارک، فرانسه، ایسلند، ایتالیا، لوکزامبورگ، هلند، نروژ، پرتقال، بریتانیا و ایالات متحدۀ امریکا. کشورهای یونان و ترکیه در 18 فوریه 1952 و آلمان فدرال در 9 مه 1955 به این پیمان ملحق شدند. مقر پیمان ناتو شهر پاریس است و جلسات شورای پیمان مزبور که عالیترین مرجع تعیین خط مشی سیاسی و نظامی ناتو بشمار میرود معمولاً در این شهر تشکیل میگردد. کمیتۀ نظامی ناتو مرکب است ازرؤسای ستاد کشورهای عضو. تصمیمات پیمان ناتو را کمیتۀ مزبور اتخاذ و اجرا میکند. (کتاب سال کیهان)
لغت نامه دهخدا
رخ و مهرۀ معروف شطرنج. (از الجماهر ص 39)
لغت نامه دهخدا
(نَ شِ کَ)
دهی است از دهستان قلعه حمام بخش جنت آباد شهرستان مشهد، در 42 هزارگزی شمال غربی صالح آباد در دامنۀ معتدل هوائی واقع است و 145 تن سکنه دارد. آبش از چشمه تأمین می شود. محصولش غلات و زعفران است. شغل اهالی زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(نَ لِ)
دهی است از دهستان کورائیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل، در 32هزارگزی جنوب شرقی اردبیل در ناحیۀ کوهستانی معتدل هوائی واقع است و 119 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(نِ سِ)
دهی است از دهستان کتول بخش علی آباد شهرستان گرگان، در 18هزارگزی جنوب غربی علی آباد، در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 345 تن سکنه دارد. آبش از چشمه سار، محصولش غلات و حبوبات و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنعت دستی زنان کرباس بافی و شال بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(نَ رَ کِ)
دهی است از دهستان بردخون بخش خورموج شهرستان بوشهر، در 16هزارگزی جنوب خورموج، در جنوب غربی کوه دلیر و بر ساحل دریا، در جلگۀ گرمسیری واقع است و 113تن سکنه دارد. آبش از چاه، محصولش غلات و خرما، شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تُ)
ناموافق و سخت. (فرهنگ نظام). که نتابد. بد. (یادداشت مؤلف). در تداول عام، ناقلا. خطرناک. موذی
لغت نامه دهخدا
(نَ گَ / گُو / نَرْ رَ / رِ گَ/ گُو)
نرگاو. گاو نر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(پَ تَ / تُو)
شعاع. (برهان) (زمخشری). روشنائی. (برهان). ضوء. (زمخشری). تاب. سنا. (دهار). روشنی. نور. ضیاء. تابش. فروغ. (برهان) (غیاث اللغات). و صاحب غیاث اللغات گوید بمعنی سایه چنانکه مشهور شده خطاست: سنا، پرتو روشنائی. (زمخشری). عب ء، پرتو آفتاب. (منتهی الارب) :
چو شب پرنیان سیه کردچاک
منور شد از پرتو هور خاک.
فردوسی.
در صدر مجلس منقله ای نهاد و حواشی آن بخانه های مربع و مسدّس و مثمن و مدوّر مقسم گردانیده که پرتو آن نور دیده ها را خیره و تیره میکرد. (ترجمه تاریخ یمینی). سایۀ کردگار پرتو لطف پروردگار ذخر زمان و کهف امان... (گلستان). و بضاعت مزجات بحضرت عزیز آورده و شبه در بازار جوهریان جوی نیرزد و چراغ پیش آفتاب پرتوی ندهد. (گلستان).
گر روی پاک و مجرد چو مسیحا بفلک
از فروغ تو بخورشید رسد صد پرتو.
حافظ.
در هر دلی که پرتو خورشید عشق گشت
خورشید عقل بر سر دیوار میرود.
عمادی.
، آسیب. صدمه. (برهان) ، عکس. انعکاس. نور. نور منعکس:
ز نور او تو هستی همچو پرتو
وجود خود بپرداز و تو او شو.
ناصرخسرو (روشنایی نامه چ تقوی ص 523).
کلیمی که چرخ فلک طور اوست
همه نورها پرتو نور اوست.
سعدی.
پرتو نور از سرادقات جلالش
از عظمت ماورای فکرت دانا.
سعدی.
، اثر. تأثر:
پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است
تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است.
سعدی.
- پرتو افکندن، درخشیدن. انعکاس.
- پرتوکردن، در بعض لهجات ایرانی، پرتاب کردن.
- امثال:
چراغ در پرتو آفتاب رونقی ندارد
لغت نامه دهخدا
(خَ)
ظاهراً نام گیاهی است و مؤلف لغت نامه آنرا شکل غلط ’خربق’ تشخیص داده اند. در ذخیرۀ خوارزمشاهی بچند جا این کلمه آمده است ولی در فرهنگهای دیگر این نام یافت نشد: این همه را گر (یعنی یا) بعضی را اندر شراب خرتو یا اندر سکنگبین حل کنند و بدان غرغره کنند (در بیماری خناق) . (ذخیرۀ خوارزمشاهی). اندر همه انواع خناق نخست غرغره بچیزی کنند که اندر وی قبضی باشد و خون را بازنشاند چون شراب خرتو و افشرۀ جوز و آب عنب الثعلب. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). چون آب گشنیز تر و شراب خرتو. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و ملازه را بصندل و گلنار و گل و کافور بشراب خرتو بردارند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و هر وقت که ملازه بخواهند برید اقراص کهربا و افیون و شراب گوزو شراب خرتو حاضر باید داشت تا پس از بریدن بدان غرغره کنند تا خون بسیار نرود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(تَ قَفْ فُ)
رتو. (ناظم الاطباء). اشاره کردن بسر خود و گام زدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به رتو شود، گام زدن. (از اقرب الموارد) ، رتی فی ذرعه (بصورت مجهول) ، نیروی بازوی او شکسته شد و یارانش از وی پراکندند. (از اقرب الموارد) ، سست بازو گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، ضمیمه کردن بر چیزی. (از اقرب الموارد). و رجوع به رتو شود
لغت نامه دهخدا
ناموافق ناسازگار: میگویند چند وقتی است از زیر کار در رو و ناتو شده است، {متقلب بدجنس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرتو
تصویر پرتو
شعاع، روشنائی، ضیاء
فرهنگ لغت هوشیار
شخص بدجنس وناسازگار: بنظر میاید ازآن نوع آدمهای خشک و نروی باشد که قلق کارشان باین زودی بدست کس نمیاید، نفع طلب وبدعهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناتو
تصویر ناتو
((تُ))
ناموافق، ناسازگار، بدجنس، حیله گر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نرو
تصویر نرو
((نَ))
آدم بدجنس و بدقلق و منفعت طلب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناتو
تصویر ناتو
علامت اختصاری سازمان پیمان آتلانتیک شمالی پیمانی نظامی که در چهارم آوریل 1949 بین کشورهای بلژیک، فرانسه، لوکزامبورگ، هلند، انگلستان، کانادا، دانمارک، ایسلند، ایتالیا، نروژ، پرتغال و ایالات متحده آمریکا بسته شد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرتو
تصویر پرتو
((پَ))
فروغ و روشنایی، بازتاب نور، اثر، تأثر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرتو
تصویر پرتو
اشعه
فرهنگ واژه فارسی سره
اشعه، تاب، تابش، درخشش، روشنایی، روشنی، سو، شعاع، شعشعه، ضیا، فروغ، نور، اثر، نقش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بدجنس، شرور، متقلب، ناجنس، ناسازگار، ناموافق
متضاد: درست کردار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از روستاهای علی آباد کتول
فرهنگ گویش مازندرانی
آبکی
فرهنگ گویش مازندرانی
سرزنش، شماتت، تاب دادن سر، تکان دادن آرام ماست برای روغن
فرهنگ گویش مازندرانی
ارتفاعی در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
گوزن، گاو نر
فرهنگ گویش مازندرانی
از روستاهای کوهسار فندرسک استارآباد
فرهنگ گویش مازندرانی
خوراکی از مغز بادام یا گردوی کوبیده، روغن حیوانی، زعفران، دارچین
فرهنگ گویش مازندرانی
آبکی
فرهنگ گویش مازندرانی
انداختن، پرتاب کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
مکان و موقعیت آفتاب گیر، آفتاب گرفته، نام مرتعی در پرتاس.، نام آبادی ای از دهستان فیروزکوه
فرهنگ گویش مازندرانی