جدول جو
جدول جو

معنی نذر - جستجوی لغت در جدول جو

نذر
آنچه شخص بر خود واجب کند که بعد از روا شدن حاجتش در راه خدا بدهد یا به جا بیاورد، کنایه از حاجت کسی که این عمل را بر خود واجب می کند
فرهنگ فارسی عمید
نذر(نَ ذُ)
حیران و ترسان. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
نذر(غَ دَنْ)
دانستن چیزی را پس پرهیز کردن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نذر
آنچه واجب گردانند بر خود یا آنچه واجب بشرط چیزی، پیمان، وعد، شرط
تصویری از نذر
تصویر نذر
فرهنگ لغت هوشیار
نذر((نُ ذُ))
ترس، بیم
تصویری از نذر
تصویر نذر
فرهنگ فارسی معین
نذر
شرط و پیمان، آن چه شخص بر خود واجب گرداند که در راه خدا بدهد یا به جا بیآورد، جمع نذور
تصویری از نذر
تصویر نذر
فرهنگ فارسی معین
نذر
شرط، عهد، قربانی، نیاز
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نذر
پیمان با خدا که در برابر برآورده شدن آرزویی، شرطی برخود واجب
فرهنگ گویش مازندرانی
نذر
تقدیم، نذر
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منذر
تصویر منذر
(پسرانه)
آگاه سازنده، پند دهنده، ترساننده، از شخصیتهای شاهنامه، نام فرمانروای یمن در زمان یزدگرد پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از منذر
تصویر منذر
ترساننده، بیم دهنده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ ذِ)
بیم کننده. (دهار) (مهذب الاسماء). ترساننده. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث). آگاه سازنده و پنددهنده و آنکه می ترساند. (ناظم الاطباء). بیم دهنده. مقابل مبشر. (یادداشت مرحوم دهخدا) : و عجبوا ان جأهم منذر منهم و قال الکافرون هذا ساحر کذاب. (قرآن 4/38). قل انما انا منذر و ما من اله الا اﷲ الواحد القهار. (قرآن 65/38). نعیب او منذر و محذر بود. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 186). عراق مبشر احزان و منذر اخوان من خواهد بود. (نفثهالمصدور چ یزدگردی ص 36).
مبشران کرم را ندیده هرگز روی
گرفته اند مرا منذران قهر تو تنگ.
کمال الدین اسماعیل (دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 370).
در مقدمه جماعتی را از رسولان به نزدیک سلطان فرستاد به تصمیم عزیمت خود به جانب او منذر به انتقام... (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 63).
تا که این هر دو صفت ظاهر شود
آن مبشر گردد این منذر شود.
مولوی.
- ابوالمنذر، خروس. (ناظم الاطباء). کنیۀ خروس زیرا او خفته را بیدار و آگاه کند. (از اقرب الموارد).
- امثال:
بات بلیله ابن منذر، یعنی در شب سخت رسید و مراد از ابن منذر نعمان است که گویند کسری وی را در پای پیل کشت. (منتهی الارب) ، یعنی شبی سخت گذرانید. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
نذری کاشی یا نذری شاملو. از طایفۀ شاملو و از شعرای قرن یازدهم است. به روایت مؤلف مجمعالخواص که با وی معاصر بوده نذری ’شخصی کوتاه قد و ضعیف اندام، با این حال فوق العاده جنگجو و بی حیاست. با حسن بیگ عجزی زدوخورد کرد، حسن بیگ سر او را شکست، او گریبان حسن بیگ را چاک زد. از اینجابلندی و کوتاهی قد هر یک معلوم می گردد’! او راست:
به کنج هجر تو آن بی کسم که گر میرم
کسی به پرسش من جز بلا نمی آید.
تازه عاشق گشته ام چشم ترحم وامگیر
نومسلمان گشته را یک چند عزتها بود.
نمی دانم چه بی دردی است یارب ناصح ما را
که چاک سینه را از چاک پیراهن نمی داند.
صبا تاری که از زلف تو بگشود
برهمن زینت زنار خود کرد
دو روزی یار با ما سرگران بود
ولی آخر محبت کار خودکرد.
دلت آزرده می گردد خدا را در دلم مگذر
که ویران گشته پر تنگ است و در وی درد بسیار است.
رجوع به مجمع الخواص ص 212 و صبح گلشن ص 514 وقاموس الاعلام ج 6 و آتشکدۀ آذر ص 27 و ریاض الجنه ص 931و شمع انجمن ص 458 و فرهنگ سخنوران ص 599 شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ذَ)
بیم داده شده. ترسانیده: و اغرقنا الذین کذبوا بآیاتنا فانظر کیف کان عاقبه المنذرین. (قرآن 73/10)
لغت نامه دهخدا
(کَ زَ)
دهی از دهستان مرکزی بخش نطنز است که در شهرستان کاشان واقع است و 270 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(مُ ذِ)
ابن نعمان بن منذر، ملقب به مغرور، در جنگ جواثا کشته شد و او بیست و هفتمین و آخرین ملوک لخمی است. (یادداشت مرحوم دهخدا). درزمان او خالد بن ولید بر عراق حمله کرد و جنگهای سختی درگرفت و منذر در یکی از آنها به سال 634 میلادی در بحرین کشته شد و با مرگ او دولت لخمیون در حیره منقرض شد. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1071). رجوع به آل نصر شود
ابن سعید، مکنی به ابوالحکم (302-349 هجری قمری). قاضی و از ادبای اندلس بود. از آثار اوست: احکام القرآن و الناسخ و المنسوخ. او را خطبه ها و رسائل بلیغ و شعر است. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1070). رجوع به معجم الادباء ج 7 شود
لغت نامه دهخدا
(نُ را)
ترس. بیم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نذر. نذاره. انذار. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
آنچه نذر کنند. آنچه نذر شده باشد. نذرانه. منسوب به نذر. رجوع به نذر شود: آش نذری. گوسفند نذری
لغت نامه دهخدا
بیم دهنده، از نام هایی که بر پیامبر اسلام (ص) نهاده اند. ترساننده بیم کننده: (عراق مبشر احزان و منذراخوان من خواهد بود) (نفثه المصدور. چا. یز. 36)، جمع منذرین، نامی است از نامهای پیغمبر اسلام (ص) (زیرا که مردم را از خدا می ترسانید)
فرهنگ لغت هوشیار
وعده دادن به خیریاشر ترساندن، التزام قربت غیرلازم که پس ازالتزام واجب است وفای بدان البته درصورتی که شرایط آن کامل باشدوآن بردوقسم است: یانذر لجاجظنست که شخص بگوید} فلله علی صوم اوعتق {درحال غضب. یانذرتبرر. آنست که شخص ملزم شود بامری که نعمتی برای اوپدیدآید یانقمتی دفع شود. تبررگویندزیراکه طلب بر است مانندآنکه بگوید: (ان شفی مریضی فلله علی کذا. {وضابطه آن این است که نذرکندکه طاعتی را انجام دهدکه برای اومقدورباشد باضافه که بالغ باشدوعاقل وازروی اختیارو قصدنذرکند وآزادباشدودرکارهای مباح یا مستحب باشدیا واجب، آنچه شخص برخودواجب کندکه انجام دهدیادرراه خدابدهد بشرط چیزی یابدون شرط: توانگران راوقف است ونذرومهمانی زکات وفطره واعتاق وهدی وقربانی. (گلستان. چا. فروغی. 168)، عهدپیمان، جمع نذور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نذرشکن
تصویر نذرشکن
عهدشکن، نذر شکننده، پیمان شکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نذر کردن
تصویر نذر کردن
پتیستادن
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده پتیست، در راه خدا، رایگان مفت آنچه که بعنوان نذردرراه خدادهند: میرزای مخدوم تصدیق اذعان ایشان کرده وجوه نذری راکه قریب بدویست تومان بوده بان جماعت دادند، مجانی مفت مفت مسلم: یک اتومبیل رسیدومارانذری سوار کردوبه شمیران رساند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منذر
تصویر منذر
((مُ ذِ))
آگاه سازنده، ترساننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نذری
تصویر نذری
((نَ))
آن چه که رایگان به عنوان نذر در راه خدا دهند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نذرکننده
تصویر نذرکننده
Dedicator
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نذرکننده
تصویر نذرکننده
dédicateur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نذرکننده
تصویر نذرکننده
dedicador
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نذرکننده
تصویر نذرکننده
ofiarujący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نذرکننده
تصویر نذرکننده
посвящающий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نذرکننده
تصویر نذرکننده
посвячуючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نذرکننده
تصویر نذرکننده
wijder
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نذرکننده
تصویر نذرکننده
Widmender
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نذرکننده
تصویر نذرکننده
dedicador
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نذرکننده
تصویر نذرکننده
dedicatore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی