جدول جو
جدول جو

معنی نذر - جستجوی لغت در جدول جو

نذر
آنچه واجب گردانند بر خود یا آنچه واجب بشرط چیزی، پیمان، وعد، شرط
تصویری از نذر
تصویر نذر
فرهنگ لغت هوشیار
نذر
((نُ ذُ))
ترس، بیم
تصویری از نذر
تصویر نذر
فرهنگ فارسی معین
نذر
شرط و پیمان، آن چه شخص بر خود واجب گرداند که در راه خدا بدهد یا به جا بیآورد، جمع نذور
تصویری از نذر
تصویر نذر
فرهنگ فارسی معین
نذر
آنچه شخص بر خود واجب کند که بعد از روا شدن حاجتش در راه خدا بدهد یا به جا بیاورد، کنایه از حاجت کسی که این عمل را بر خود واجب می کند
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

در تازی نیامده پتیست، در راه خدا، رایگان مفت آنچه که بعنوان نذردرراه خدادهند: میرزای مخدوم تصدیق اذعان ایشان کرده وجوه نذری راکه قریب بدویست تومان بوده بان جماعت دادند، مجانی مفت مفت مسلم: یک اتومبیل رسیدومارانذری سوار کردوبه شمیران رساند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نذری
تصویر نذری
((نَ))
آن چه که رایگان به عنوان نذر در راه خدا دهند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منذر
تصویر منذر
(پسرانه)
آگاه سازنده، پند دهنده، ترساننده، از شخصیتهای شاهنامه، نام فرمانروای یمن در زمان یزدگرد پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از منذر
تصویر منذر
ترساننده، بیم دهنده
فرهنگ فارسی عمید
بیم دهنده، از نام هایی که بر پیامبر اسلام (ص) نهاده اند. ترساننده بیم کننده: (عراق مبشر احزان و منذراخوان من خواهد بود) (نفثه المصدور. چا. یز. 36)، جمع منذرین، نامی است از نامهای پیغمبر اسلام (ص) (زیرا که مردم را از خدا می ترسانید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منذر
تصویر منذر
((مُ ذِ))
آگاه سازنده، ترساننده
فرهنگ فارسی معین
وعده دادن به خیریاشر ترساندن، التزام قربت غیرلازم که پس ازالتزام واجب است وفای بدان البته درصورتی که شرایط آن کامل باشدوآن بردوقسم است: یانذر لجاجظنست که شخص بگوید} فلله علی صوم اوعتق {درحال غضب. یانذرتبرر. آنست که شخص ملزم شود بامری که نعمتی برای اوپدیدآید یانقمتی دفع شود. تبررگویندزیراکه طلب بر است مانندآنکه بگوید: (ان شفی مریضی فلله علی کذا. {وضابطه آن این است که نذرکندکه طاعتی را انجام دهدکه برای اومقدورباشد باضافه که بالغ باشدوعاقل وازروی اختیارو قصدنذرکند وآزادباشدودرکارهای مباح یا مستحب باشدیا واجب، آنچه شخص برخودواجب کندکه انجام دهدیادرراه خدابدهد بشرط چیزی یابدون شرط: توانگران راوقف است ونذرومهمانی زکات وفطره واعتاق وهدی وقربانی. (گلستان. چا. فروغی. 168)، عهدپیمان، جمع نذور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نذرشکن
تصویر نذرشکن
عهدشکن، نذر شکننده، پیمان شکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نذر کردن
تصویر نذر کردن
پتیستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نذرکننده
تصویر نذرکننده
Dedicator
دیکشنری فارسی به انگلیسی
উৎসর্গকারী
دیکشنری فارسی به بنگالی