جدول جو
جدول جو

معنی نذری

نذری((نَ))
آن چه که رایگان به عنوان نذر در راه خدا دهند
تصویری از نذری
تصویر نذری
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با نذری

نذری

نذری
در تازی نیامده پتیست، در راه خدا، رایگان مفت آنچه که بعنوان نذردرراه خدادهند: میرزای مخدوم تصدیق اذعان ایشان کرده وجوه نذری راکه قریب بدویست تومان بوده بان جماعت دادند، مجانی مفت مفت مسلم: یک اتومبیل رسیدومارانذری سوار کردوبه شمیران رساند
فرهنگ لغت هوشیار

نذری

نذری
ترس. بیم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نُذُر. نذاره. انذار. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا

نذری

نذری
آنچه نذر کنند. آنچه نذر شده باشد. نذرانه. منسوب به نذر. رجوع به نذر شود: آش نذری. گوسفند نذری
لغت نامه دهخدا

نذری

نذری
نذری کاشی یا نذری شاملو. از طایفۀ شاملو و از شعرای قرن یازدهم است. به روایت مؤلف مجمعالخواص که با وی معاصر بوده نذری ’شخصی کوتاه قد و ضعیف اندام، با این حال فوق العاده جنگجو و بی حیاست. با حسن بیگ عجزی زدوخورد کرد، حسن بیگ سر او را شکست، او گریبان حسن بیگ را چاک زد. از اینجابلندی و کوتاهی قد هر یک معلوم می گردد’! او راست:
به کنج هجر تو آن بی کسم که گر میرم
کسی به پرسش من جز بلا نمی آید.
تازه عاشق گشته ام چشم ترحم وامگیر
نومسلمان گشته را یک چند عزتها بود.
نمی دانم چه بی دردی است یارب ناصح ما را
که چاک سینه را از چاک پیراهن نمی داند.
صبا تاری که از زلف تو بگشود
برهمن زینت زنار خود کرد
دو روزی یار با ما سرگران بود
ولی آخر محبت کار خودکرد.
دلت آزرده می گردد خدا را در دلم مگذر
که ویران گشته پر تنگ است و در وی درد بسیار است.
رجوع به مجمع الخواص ص 212 و صبح گلشن ص 514 وقاموس الاعلام ج 6 و آتشکدۀ آذر ص 27 و ریاض الجنه ص 931و شمع انجمن ص 458 و فرهنگ سخنوران ص 599 شود
لغت نامه دهخدا

آذری

آذری
منسوب به آذر، برنگ آتش منسوب به آذربایجان (آذربایگان)، نام زبان قدیم سکنه آذربایجان
فرهنگ لغت هوشیار