جدول جو
جدول جو

معنی منذر

منذر
(مُ ذِ)
بیم کننده. (دهار) (مهذب الاسماء). ترساننده. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث). آگاه سازنده و پنددهنده و آنکه می ترساند. (ناظم الاطباء). بیم دهنده. مقابل مبشر. (یادداشت مرحوم دهخدا) : و عجبوا ان جأهم منذر منهم و قال الکافرون هذا ساحر کذاب. (قرآن 4/38). قل انما انا منذر و ما من اله الا اﷲ الواحد القهار. (قرآن 65/38). نعیب او منذر و محذر بود. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 186). عراق مبشر احزان و منذر اخوان من خواهد بود. (نفثهالمصدور چ یزدگردی ص 36).
مبشران کرم را ندیده هرگز روی
گرفته اند مرا منذران قهر تو تنگ.
کمال الدین اسماعیل (دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 370).
در مقدمه جماعتی را از رسولان به نزدیک سلطان فرستاد به تصمیم عزیمت خود به جانب او منذر به انتقام... (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 63).
تا که این هر دو صفت ظاهر شود
آن مبشر گردد این منذر شود.
مولوی.
- ابوالمنذر، خروس. (ناظم الاطباء). کنیۀ خروس زیرا او خفته را بیدار و آگاه کند. (از اقرب الموارد).
- امثال:
بات بلیله ابن منذر، یعنی در شب سخت رسید و مراد از ابن منذر نعمان است که گویند کسری وی را در پای پیل کشت. (منتهی الارب) ، یعنی شبی سخت گذرانید. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا