جدول جو
جدول جو

معنی ندبت - جستجوی لغت در جدول جو

ندبت(نُ بَ)
ندبه: به جان خود سوگند میخورم که رزیت امیر و ندبت بر او بر مشاطرت است میان عموم برایا. (ترجمه تاریخ یمینی ص 459). به ندبت و اظهار کربت بر این امیر جلیل... همداستان شدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 454). رجوع به ندبه و ندبه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ندرت
تصویر ندرت
کمی، کمیابی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نکبت
تصویر نکبت
مصیبت، رنج، سختی، خواری، بیچارگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نابت
تصویر نابت
نورسته، نونهال، تازه روییده، تازه سبزشده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نسبت
تصویر نسبت
ربط دادن فعل یا صفتی به کسی، خویشی، قرابت، پیوستگی میان دو شخص یا دو چیز، همانندی بین علاقات اشیا یا کمیّات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ندبه
تصویر ندبه
گریه بر مرده و ذکر خوبی ها و صفات نیکوی او، زاری و شیون
ندبه کردن: زاری و شیون کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوبت
تصویر نوبت
وقت چیزی یا کاری، فرصت، بار، دفعه، کرت، مرتبه، برای مثال به روزی دو نوبت برآرای خوان / سران سپه را یکایک بخوان (نظامی۵ - ۱۰۹۳)، دوران، زمان، امری که دارای نظم و ترتیب باشد، قراول، کشیک، طبل، کوس، کوس یا دهل بزرگی که چند بار در شب و روز در بارگاه سلاطین نواخته می شد، بارگاه، خیمۀ بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نابت
تصویر نابت
رویاننده، روینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ندرت
تصویر ندرت
کمیابی و کمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ندبه
تصویر ندبه
گریه و زاری و شیون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسبت
تصویر نسبت
خویشی، خویشاوندی، انتساب، مناسبت، قرابت به رحم و پیوستگی به نکاح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوبت
تصویر نوبت
مرتبه، دفعه، دور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکبت
تصویر نکبت
آسیب، رنج، بدی، سختی روزگار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوبت
تصویر نوبت
((نُ بَ))
بار، دفعه، کرت، جمع نوب، وقت، هنگام، خیمه، خیمه پاسبانی، پاس، نگهبانی، هر کاری که به طور متناوب انجام شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوبت
تصویر نوبت
نقاره، طبل بسیار بزرگی که در ساعات معین از شبانه روز می نواختند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ندبه
تصویر ندبه
((نُ بَ یا بِ))
بر مرده گریستن، شیون و زاری، ندب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ندرت
تصویر ندرت
((نُ رَ))
کمیابی، آنچه گاهی پیدا و آشکار شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نسبت
تصویر نسبت
((نِ بَ))
خویشی، قرابت، پیوستگی و ارتباط دو شخص یا دو چیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نکبت
تصویر نکبت
((نَ یا نِ بَ))
خواری، فلاکت، بدبختی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوبت
تصویر نوبت
پستا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نسبت
تصویر نسبت
بازخوانی، بسته، خویشاوندی، هارفت، بستگی، در برابر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ندرت
تصویر ندرت
Rareness, Rarity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ندرت
تصویر ندرت
rareté
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ندرت
تصویر ندرت
kelangkaan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ندرت
تصویر ندرت
বিরলতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ندرت
تصویر ندرت
दुर्लभता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ندرت
تصویر ندرت
rarità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ندرت
تصویر ندرت
редкость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ندرت
تصویر ندرت
Seltenheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ندرت
تصویر ندرت
zeldzaamheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ندرت
تصویر ندرت
рідкість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ندرت
تصویر ندرت
rzadkość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ندرت
تصویر ندرت
rareza
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ندرت
تصویر ندرت
raridade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ندرت
تصویر ندرت
nadirlik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی