نوحه. اشعار ماتمی خواندن. (غیاث اللغات). ندبه. شیون. (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات). گریه و زاری. (ناظم الاطباء). افغان. گریستن برای مرده: تا ز هوای توام به ندبه و ناله عشق تو بر جان من نهاد نهاله. شهرۀ آفاق. رجوع به ندبه شود
تأنیث نَدْب. (اقرب الموارد). رجوع به نَدْب شود، نشان جراحت که بر پوست باقی باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). ج، نَدَب، اَنداب، نُدوب، ندبه از هر خف و حافری، که به یک حالت ثابت نماند. (از اقرب الموارد). از اسب و شتر و مانند آن آنچه بر یک حالت نپاید. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). از اسب و اشتر و مانند آن، که دارای سم یا سپل باشند، آنچه بر یک حالت نپاید. (ناظم الاطباء)