ندادن. از دادن خودداری کردن: هرآنکس که بیداد بد دور کرد به نادادن چیز و گفتار سرد. فردوسی. از یکی از عرب قم طلب خراج مینمودند و او اصرار مینمود بر نادادن آن. (تاریخ قم)
ندادن. از دادن خودداری کردن: هرآنکس که بیداد بد دور کرد به نادادن چیز و گفتار سرد. فردوسی. از یکی از عرب قم طلب خراج مینمودند و او اصرار مینمود بر نادادن آن. (تاریخ قم)
نخ دادن شیره قندوشکروجزآن چون شیره راخوب بجوشانندتابقوام آید سپس باقاشق قدری ازآن برگیرندبشکل رشته های نخ باشدگویند: نخ داده است، بدرازاکشاندن دعوی یاجدال کسی راباتحریک کردن او
نخ دادن شیره قندوشکروجزآن چون شیره راخوب بجوشانندتابقوام آید سپس باقاشق قدری ازآن برگیرندبشکل رشته های نخ باشدگویند: نخ داده است، بدرازاکشاندن دعوی یاجدال کسی راباتحریک کردن او
اندازه دادن، هم اندازه بودن، رسیدن باندازه قد کسی بودن: این حوض بمن قد نمی دهد، رسیدن درک کردن: ... ضروره می طلبید که داخل خانه آنها تا آنجا که سلیقه کاسبکارانه آنان قد می داد مرتب و آبرومند باشد، یا قد دادن عقل کسی مطلبی را. درک وی آنرا فهمیدن او آنرا
اندازه دادن، هم اندازه بودن، رسیدن باندازه قد کسی بودن: این حوض بمن قد نمی دهد، رسیدن درک کردن: ... ضروره می طلبید که داخل خانه آنها تا آنجا که سلیقه کاسبکارانه آنان قد می داد مرتب و آبرومند باشد، یا قد دادن عقل کسی مطلبی را. درک وی آنرا فهمیدن او آنرا