جدول جو
جدول جو

معنی قد دادن

قد دادن((قَ دَ))
اندازه بودن، رسیدن، درک کردن
تصویری از قد دادن
تصویر قد دادن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با قد دادن

قد دادن

قد دادن
اندازه دادن، هم اندازه بودن، رسیدن باندازه قد کسی بودن: این حوض بمن قد نمی دهد، رسیدن درک کردن: ... ضروره می طلبید که داخل خانه آنها تا آنجا که سلیقه کاسبکارانه آنان قد می داد مرتب و آبرومند باشد، یا قد دادن عقل کسی مطلبی را. درک وی آنرا فهمیدن او آنرا
فرهنگ لغت هوشیار

قد دادن

قد دادن
رسیدن: این حوض به من قد نمیدهد. عقلم به این کار قد نمیدهد
لغت نامه دهخدا

قل دادن

قل دادن
در تداول، چیزی مدور را در زمین به حرکت درآوردن. چیز مدوری را با تکانی در سطحی به غلطیدن داشتن. مدحرجی را غلطانیدن بر سطحی. (یادداشت مؤلف). رجوع به غل خوردن و غل دادن شود
لغت نامه دهخدا

آب دادن

آب دادن
اعطای آب بکسی یا حیوانی: (یک لیوان آب بمن داد)، آب ریختن جاری کردن آب با آب پاش و مانند آن آبیاری کردن: (باغچه را آب دادم) یا آب دادن بزهر. آلودن شمشیر و خنجر و جز آن بزهر تا التیام نپذیرد. یا آب دادن چشم. جاری شدن آب مخصوص از دیدگان بعلت کسالت و پیری. یا آب دادن فلز. طلی کردن آن بفلز گرانبهاتر آب زر یا سیم دادن، یا آب دادن کارد و شمشیر و مانند آن عملی که شمشیر سازان و کارد گران کنند برای سخت کردن آهن و آن فرو بردن فلز تفته شمشیر و مانند آن است در آب
آب دادن
فرهنگ لغت هوشیار