از درختان گرمسیری با تنۀ استوانه ای و بی شاخه و برگ های بزرگ و دارای بریدگی های عمیق، درخت خرما، تابوت، عماری، آرایش تابوت مرده، گل یا درخت مصنوعی که از موم یا کاغذ درست کنند
از درختان گرمسیری با تنۀ استوانه ای و بی شاخه و برگ های بزرگ و دارای بریدگی های عمیق، درخت خرما، تابوت، عماری، آرایش تابوت مرده، گل یا درخت مصنوعی که از موم یا کاغذ درست کنند
1ـ دیدن درخت نخل در خواب، نشانه یافتن موقعیتهای امیدبخش و شادمانی بسیار زیادی است، . 2ـ اگر دختری خواب ببیند از خیابانی می گذرد که دو طرفش پر از درخت نخل است، علامت آن است که همسری وفادار و خانه دار و لبریز از عشق و محبت خواهد داشت. اما اگر خواب ببیند نخلهای دو طرف خیابان خشکیده اند، نشانه آن است که اتفاق غم انگیزی ناگهان آرامش او را بر هم خواهد زد.
1ـ دیدن درخت نخل در خواب، نشانه یافتن موقعیتهای امیدبخش و شادمانی بسیار زیادی است، . 2ـ اگر دختری خواب ببیند از خیابانی می گذرد که دو طرفش پر از درخت نخل است، علامت آن است که همسری وفادار و خانه دار و لبریز از عشق و محبت خواهد داشت. اما اگر خواب ببیند نخلهای دو طرف خیابان خشکیده اند، نشانه آن است که اتفاق غم انگیزی ناگهان آرامش او را بر هم خواهد زد.
الک، وسیله ای گرد و دیواره دار با سطح سوراخ سوراخ معمولاً ریز که برای جدا کردن ناخالصی، گردها یا اجزای ریز و درشت حبوبات، آرد و امثال آن به کار می رود، موبیز، چاولی، غرویزن، غربال، پریزن، غربیل، تنک بیز، پرویزن، پرویز، گربال، پریز، تنگ بیز، آردبیز
اَلَک، وسیله ای گرد و دیواره دار با سطح سوراخ سوراخ معمولاً ریز که برای جدا کردن ناخالصی، گَردها یا اجزای ریز و درشت حبوبات، آرد و امثال آن به کار می رود، موبیز، چاولی، غَرویزَن، غَربال، پَریزَن، غَربیل، تُنُک بیز، پَرویزَن، پَرویز، گَربال، پَریز، تُنُگ بیز، آردبیز
آردبیز. ج، مناخل. (مهذب الاسماء). پرویزن. ج، مناخل. (دهار) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پرویزن و غربال. (غیاث) (آنندراج). آنچه بدان چیزی را غربال کنند. این کلمه از وزنهای نادر است که به ضم وارد شده و وزن قیاسی به کسراست زیرا اسم آلت است. (از اقرب الموارد) : خردۀ کافور به منخل سحاب بر اموات عالم فروبیخت. (سندبادنامه ص 123). خاکستر جبۀ او را به منخل بیخت و زر از آنجا استخراج کرد. (ترجمه محاسن اصفهان). - منخل شعر، الک مویی. (یادداشت مرحوم دهخدا)
آردبیز. ج، مناخل. (مهذب الاسماء). پرویزن. ج، مناخل. (دهار) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پرویزن و غربال. (غیاث) (آنندراج). آنچه بدان چیزی را غربال کنند. این کلمه از وزنهای نادر است که به ضم وارد شده و وزن قیاسی به کسراست زیرا اسم آلت است. (از اقرب الموارد) : خردۀ کافور به منخل سحاب بر اموات عالم فروبیخت. (سندبادنامه ص 123). خاکستر جبۀ او را به منخل بیخت و زر از آنجا استخراج کرد. (ترجمه محاسن اصفهان). - منخل شعر، الک مویی. (یادداشت مرحوم دهخدا)
شاعری است. و منه لاافعله حتی یؤب المنخل. (منتهی الارب). نام شاعری و منه المثل: لاافعله حتی یؤب المنخل، ای ابداًلانه ذهب و لم یرجع و صار مفقودالاثر. (ناظم الاطباء). شاعری از ’یشکر’ است و منه المثل: لاافعله حتی یؤوب المنخل، این کار را نمی کنم تا منخل بازگردد یعنی هرگز. گویند: نعمان، منخل را به زندان کرد و پس از آن خبر وی به کسی نرسید و بدان جهت به وی مثل زدند. (از اقرب الموارد). رجوع به المعرب جوالیقی ص 127 و البیان والتبیین ج 3 ص 207 و عیون الاخبار ج 3 ص 9 و 12 شود
شاعری است. و منه لاافعله حتی یؤب المنخل. (منتهی الارب). نام شاعری و منه المثل: لاافعله حتی یؤب المنخل، ای ابداًلانه ذهب و لم یرجع و صار مفقودالاثر. (ناظم الاطباء). شاعری از ’یشکر’ است و منه المثل: لاافعله حتی یؤوب المنخل، این کار را نمی کنم تا منخل بازگردد یعنی هرگز. گویند: نعمان، منخل را به زندان کرد و پس از آن خبر وی به کسی نرسید و بدان جهت به وی مثل زدند. (از اقرب الموارد). رجوع به المعرب جوالیقی ص 127 و البیان والتبیین ج 3 ص 207 و عیون الاخبار ج 3 ص 9 و 12 شود