- نخست
- اولا، ابتداء، ابتدا، اول
معنی نخست - جستجوی لغت در جدول جو
- نخست
- اول، بار اول، در آغاز
- نخست
- اول، ابتدا، آغاز
- نخست ((نَ یا نُ خُ))
- ابتدا، آغاز
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نخستین
آفسمان، اجلاس، جلسه
تکبر کردن، فخر کردن، تکبر، بزرگی، بزرگ منشی، خودستایی
سوم شخص مضارع منفی از مصدر بودن، عدم، نیستی، نابود، ناپدید، معدوم
تکبر، بزرگ منشی، خودبینی، خودپرستی
نوشته، مکتوب، پیش نویس
نشستن، جلوس
نه هست، فعل منفی مفرد غایب
نابود، عدم
نشستن، جلوس، جلسه، فرورفتگی زمین در اثر زلزله یا حوادث طبیعی دیگر
نشست و برخاست: نشستن و برخاستن به صورت متوالی، کنایه از آداب مجالست و معاشرت
نشست و برخاست: نشستن و برخاستن به صورت متوالی، کنایه از آداب مجالست و معاشرت
Subsidence
subsidência
hundimiento
osiadanie
оседание
осідання
verzakking
Absenkung
affaissement
subsidenza
अवसादन
penurunan
kuporomoka
שְׁקִיעָה