جدول جو
جدول جو

معنی نخزه - جستجوی لغت در جدول جو

نخزه
(نُ زَ)
سیخ. نیش، سوراخ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نخبه
تصویر نخبه
برگزیده، برگزیده از هر چیز، کنایه از دانا، باهوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیزه
تصویر نیزه
نی یا چوب دراز و سخت که بر سر آن آهن نوک تیز نصب کنند
نیزۀ آتشین: کنایه از شعاع آفتاب
نیزۀ خطی: نیزۀ راست و بلندی که از محلی در بحرین به نام الخط می آورده اند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نخله
تصویر نخله
نخل، از درختان گرمسیری با تنۀ استوانه ای و بی شاخه و برگ های بزرگ و دارای بریدگی های عمیق، درخت خرما
فرهنگ فارسی عمید
(نَ لَ / لِ)
خرمابن. (ناظم الاطباء). رجوع به نخله شود، عصای مسافر، کفش. پاپوش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نُ رَ / نُ خَ رَ)
پیش بینی اسب و خر و خوک و جز آن و شکاف آن، یا مابین دو سوراخ بینی، یا نوک آن. (منتهی الارب) (آنندراج). پیش بینی. (مهذب الاسما). ارنبه الانف. مقدم بینی. (المنجد). نوک بینی مرد و شتر و اسپ و سگ و جز آن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، نخر
لغت نامه دهخدا
(نُ رَ)
سختی وزیدن باد. (منتهی الارب). شدت هبوب باد. (از المنجد). سخت وزیدگی بادو طوفان. (ناظم الاطباء). شدت وزش باد. (از اقرب الموارد) ، نخره. رجوع به نخره شود
لغت نامه دهخدا
(نَ رَ)
سخت وزیدن باد. (ناظم الاطباء). رجوع به نخره شود
لغت نامه دهخدا
(نَ خِ رَ)
استخوان پوسید و ریزه ریزه شده. (از منتهی الارب) (از آنندراج). پوسیده وکهنه. (مهذب الاسما). پوسیده. بالیه. (یادداشت مؤلف). تأنیث نخر. رجوع به نخر شود، استخوان میان کاواک که چون باد به وی رسد آواز از آن برآید. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نُ مَ)
آب بینی و دماغ و سینه. (ناظم الاطباء) رجوع به نخمه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ لَ)
ذوال نخله، لقب مسیح بن مریم علیهاالسلام. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَ لَ)
درخت خرما. (دهار) (کنزاللغات). یک خرمابن. (ترجمان علامۀ جرجانی). یک درخت خرما. (غیاث اللغات). واحد نخل است. رجوع به نخل شود
لغت نامه دهخدا
(نَ شَ / شِ)
حجت. برهان. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). دلیل و استدلال. (ناظم الاطباء). برساختۀ دساتیر است.
لغت نامه دهخدا
(نَ لَ)
یوم ال نخله، روزی (جنگی) از روزهای فجار است، و فجار جایگاهی است میان مکه و طایف. (از مجمعالامثال میدانی).
لغت نامه دهخدا
(نُ بَ زَ)
رجل نبزه، مرد که اکثر لقب گذارد مردم را. (منتهی الارب) (آنندراج). مردی که بر مردمان بیشتر لقب گذارد. (از ناظم الاطباء). که بسیار بر مردمان لقب نهد. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(نَ حِ زَ)
تأنیث نحز. (منتهی الارب). رجوع به نحز شود
لغت نامه دهخدا
(نُ تَ / تِ)
قسمی از یراق اسب. آهنی از لگام که در دهان اسب ومانند آن افتد. افسار بدون دهنه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نِ سَ)
ابن نخسه، پسر زنا. (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ذَ عَ)
چیزی خشک را بر چیزی خشک زدن. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به قخر شود
لغت نامه دهخدا
(نَ فَ)
پارۀ زمین پست و هموار بر سر کوه. (منتهی الارب) (آنندراج). وهدۀ در سر کوه. (از اقرب الموارد). زمین پست و هموار دور کوه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ خَزْ زَ)
جای خززناک و خزز کصرد به معنی خرگوش نر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). جائی که دارای خرگوش نر باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ خِزْ زَ)
جمع واژۀ خزز. خرگوشان نر
لغت نامه دهخدا
(نُ خَ بَ)
برگزیده. (منتهی الارب) (آنندراج). برگزیده از هر چیزی. نخبه. (از اقرب الموارد). ج، نخب، مرد بددل. (از منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نهزه
تصویر نهزه
نهزه و نهزت در فارسی پروا، نخجیر فرصت، صید:جمع نهز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیزه
تصویر نیزه
حربه معروف که بعربی آنرا رمح و سنان گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوزه
تصویر نوزه
کاج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخبه
تصویر نخبه
برگزیده از هر چیز، منتخب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخته
تصویر نخته
آهنی ازلگام که دردهان اسب و غیره افتدافساربدون دهنه
فرهنگ لغت هوشیار
نخله در فارسی یک کویک خرما بن نخ نما پارچه یافرشی که براثراستعمال متمادی تاروپودش آشکارشده: (یقه لباسش نخ نماشده قالی نخ نما)
فرهنگ لغت هوشیار
نخوت در فارسی ترمانی ترمنشی منی منی کرد آن شاه یزدانشناس ز یزدان بپیچید و شد ناسپاس (فردوسی شاهنامه) باد سایی باد ساری دیمیاد خود بینی خود پرستی گراز چو از پیش تختش گرازید سام (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیزه
تصویر نیزه
((نِ زِ))
چوبی دراز و سخت که بر سر آن آهن نوک تیز نصب می کردند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نخبه
تصویر نخبه
((نُ بِ))
برگزیده و انتخاب شده از هرچیز، جمع نخب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نخته
تصویر نخته
((نُ تَ یا تِ))
آهنی از لگام که در دهان اسب و غیره افتد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نخله
تصویر نخله
((نَ لِ))
واحد نخل، یک درخت خرما
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نخشه
تصویر نخشه
دلیل
فرهنگ واژه فارسی سره