جدول جو
جدول جو

معنی نخر - جستجوی لغت در جدول جو

نخر
(نُ خُ)
جمع واژۀ ناخر. رجوع به ناخر شود
لغت نامه دهخدا
نخر
(نُ خَ)
جمع واژۀ نخره، جمع واژۀ نخره
لغت نامه دهخدا
نخر
(عَ)
پوسیده و ریزه ریزه گردیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نخر. (منتهی الارب). رجوع به نخر شود
لغت نامه دهخدا
نخر
(عَ یَ)
دراز کشیدن آواز را در بن بینی، یا بانگ کردن بینی. (منتهی الارب) (آنندراج). کشیدن صدا و نفس را در خیشوم ها. (از اقرب الموارد). بانگ کردن بینی. (زوزنی). نخیر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، دست در منخر ماده شتر کردن و آن را مالیدن تا شیر دهد. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطبا) ، پوسیدن. ریزه ریزه گردیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج). پوسیده شدن استخوان و چوب. (زوزنی) پوسیده شدن. (تاج المصادر بیهقی). نخر. (منتهی الارب). پوسیده شدن استخوان. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 98)
لغت نامه دهخدا
نخر
(نَ خِ)
پوسیدۀ فروریخته. (منتهی الارب). پوسیده و ریزه ریزه شده. (ناظم الاطباء). یقال: عظم نخر و عظام نخره و نخرات. یکون للانسان و الشاه و الناقه و الفرس و الحمار. (اقرب الموارد) ، میان کاواک از استخوان که چون باد به وی رسد آواز برآید. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نخر
(نُ)
نخست. (از جهانگیری). رجوع به نخری شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نخری
تصویر نخری
نخستین فرزند، فرزند ارشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منخر
تصویر منخر
بینی، سوراخ بینی
فرهنگ فارسی عمید
(نَ رَ)
سخت وزیدن باد. (ناظم الاطباء). رجوع به نخره شود
لغت نامه دهخدا
(فُ خُ)
بزرگ جثه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فناخر شود
لغت نامه دهخدا
(فِ خِ)
سخت و درشت که در سرون زدن باقی باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صُ نَ خِ)
شتر فربه، مرد بزرگ جثۀ درازبالا. (منتهی الارب). رجوع به مادۀ فوق و مادۀ ذیل شود
لغت نامه دهخدا
(مِ خَ / مِ خِ / مُ خُ / مَ خِ)
سوراخ بینی. (دهار) (منتهی الارب) (آنندراج). سوراخ بینی. ج، مناخر. (ناظم الاطباء). بینی و گویند سوراخ آن. ج، مناخر. (از اقرب الموارد). هر یک از دو سوراخ بینی. تثنیۀ آن منخرین. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به منخرین شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
مکر. حیله. فریب. غدر. شعبده. ریشخند. کرشمه. ناز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ خِ رَ)
استخوان پوسید و ریزه ریزه شده. (از منتهی الارب) (از آنندراج). پوسیده وکهنه. (مهذب الاسما). پوسیده. بالیه. (یادداشت مؤلف). تأنیث نخر. رجوع به نخر شود، استخوان میان کاواک که چون باد به وی رسد آواز از آن برآید. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نُ رَ / نُ خَ رَ)
پیش بینی اسب و خر و خوک و جز آن و شکاف آن، یا مابین دو سوراخ بینی، یا نوک آن. (منتهی الارب) (آنندراج). پیش بینی. (مهذب الاسما). ارنبه الانف. مقدم بینی. (المنجد). نوک بینی مرد و شتر و اسپ و سگ و جز آن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، نخر
لغت نامه دهخدا
(نُ رَ)
سختی وزیدن باد. (منتهی الارب). شدت هبوب باد. (از المنجد). سخت وزیدگی بادو طوفان. (ناظم الاطباء). شدت وزش باد. (از اقرب الموارد) ، نخره. رجوع به نخره شود
لغت نامه دهخدا
(صِ خِ)
شتر فربه، مرد بزرگ جثۀ درازبالا. رجوع به دو مادۀ ذیل شود، غورۀ خرمای خشک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُ)
فرزند اولین. (برهان قاطع). فرزند اول. (آنندراج) (انجمن آرا). نخستین فرزند و نخیری و نخست زاد. (ناظم الاطباء). نخستین (تکلم اهالی اصفهان). جهانگیری گوید: ’نخر با اول مضموم به ثانی زده بمعنی نخست باشد و نخری نخستین را گویند’، اما شاهد نیاورده، و در اصفهان هم نخر بدون یاء گفته نمی شود. (فرهنگ نظام). پیش زاده. پیش زاد نسبت به برادر و خواهر. نخلی. (یادداشت مؤلف) :
بر او بر دلش هم بدین بد گران
که نخری بد آن پاک روشن روان.
شمسی (یوسف و زلیخا از یادداشت مؤلف).
هر آنکس که آن را بدی دو پسر...
مر آن هر دو از یک شکم آمده
به دنیا و مادر به هم آمده
از آن دو پسر هرکه نخری بدی
دوبهره ز میراث او بستدی
چو یعقوب نخریت از وی (عیسی) خرید
دو بهره ز میراث او را رسید.
شمسی (یوسف و زلیخا)
لغت نامه دهخدا
(صِنْ نَ)
شتر فربه، مرد بزرگ تن درازبالا. رجوع به دو مادۀ قبل شود، مرد گول. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بخر
تصویر بخر
اسکنج گند دهان سکنج
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی که نگاهداشته شده برای وقت احتیاج پس انداز پس افکنده ذخیره جمع اذخار. پنهان کردن پنهاناندن، اندوختن پس انداز، اندوخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آخر
تصویر آخر
عاقبت سرانجام، بازپسین، درآخر، پایان، فرجام، خاتمه، نهایت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منخر
تصویر منخر
سوراخ دماغ سوراخ بینی سوراخ بینی، جمع مناخر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فنخر
تصویر فنخر
فیسو باد دماغی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخرا
تصویر نخرا
کرشمه، ناز، فریب، شعبده، مکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخری
تصویر نخری
فرزند اول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنر
تصویر خنر
جمع خانر، دوستان ناب یاران یکدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منخر
تصویر منخر
((مِ خَ))
سوراخ بینی، جمع مناخر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نخری
تصویر نخری
((نُ یا نَ))
نخستین فرزند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نخش
تصویر نخش
برهان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آخر
تصویر آخر
انجام، پایان، واپسین، پسین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نخل
تصویر نخل
خرمابن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نثر
تصویر نثر
دیپ
فرهنگ واژه فارسی سره
سوراخ بینی
فرهنگ واژه مترادف متضاد