- نحول
- لاغری، خشکی، نزاری، ضعف
معنی نحول - جستجوی لغت در جدول جو
- نحول ((نُ))
- لاغر شدن، نزار گردیدن، لاغری، نزاری، ضعف
- نحول
- لاغر شدن، لاغری
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ویژگی سخن یا شعری که به دروغ به خود نسبت بدهند
چامه دزد سخن یا شعر دیگری که بخود بر بسته باشند: (غرر سحر ستانید که خاقانی راست ژاژ منحول بدزدان غرر باز دهید،) (خاقانی. سج. 166)
دگردیسی، دگرگونی
چاره گرتر
جمع ذحل، کینه ها
افت، فروفرستادن، پایین آمدن
روش، شیوه
فرارو فراپرواز (کوچنده)، جهانگرد، شتر بارکش
دور گشتن، یک سو شدن، واپس ماندن، درنگ کردن گردنه دور
انتقال از جائی به جائی دیگر
گریستن اشک ریختن
لوچ، کسی که چشمش پیچیده باشد، کژبین، چپ چشم، چشم گشته، کج چشم، کج بین، گاج، گاژ، کاج، کاچ، کوچ، کلیک، کلاژ، کلاژه، کلاج، دوبین
لاغر و نزار از بیماری یا سفر
خودداری از پرداخت وجه برات یا حواله، برگشتن و روگرداندن از چیزی، خودداری از جواب دادن یا سوگند خوردن، ترسیدن و رو بر گرداندن از دشمن
واگذار شده، برگردانیده شده، دگرگون شده
تغییر دهنده، انتقال دهنده، دگرگون کننده
نحرها، کنایه از قربانی کردن ها، جمع واژۀ نحر
وحل ها، گل و لای ها، منجلاب ها، جمع واژۀ وحل
برگشتن از حالی به حال دیگر، منقلب شدن، دگرگون شدن، دگرگون شدن اوضاع، جا به جا شدن
فحل ها، ویژگی جنس نر از هر حیوانی، کنایه از دانایان، خردمندان، جمع واژۀ فحل
کنایه از دلاوران
کنایه از دلاوران
مربوط به نحو مثلاً قواعد نحوی، کسی که علم نحو می داند
نحس ها، نامبارک ها، شوم ها، بد قدم ها، جمع واژۀ نحس
مقابل صعود، فرود آمدن، پایین آمدن، نازل شدن (قرآن)، کم شدن، تنزّل، کنایه از ربح و سود پول، ربا
جمع فحل، گش ها دانایان دلیران جمع فحل نرها گشنها یا فحول شعرا. شاعرانی که چون با شاعران دیگر معارضه کنند چیره شوند چیره دستان در مهاجرت. توضیح در اقرب الموارد فحول الشعراء ضبط کرده، دلیران، نامداران
پوست بر استخوان خشکیدن تکیدگی
الکل بنگرید به الکل در عربی بصورت} الکحول {بمعنی الکل آمده، شلمیر آنرا مرادف کحل (داروی چشم) آورده
بگرداننده، مبدل کننده و تغییر دهنده حواله داده شده
فرود آمدن، پائین آمدن، فروشدن
صاحب علم نحو
نحوه در فارسی روش چگونگی طریقه روش: نحوه کاراین دستگاه چنین است. نحوه تشکیل حزب
جمع نحس، مرخشگان جمع نحس مقابل سعود: و ایام نحوس به اوقات سعودبدل گردد