جدول جو
جدول جو

معنی نح - جستجوی لغت در جدول جو

نح
(عَ دَ نَ)
برانگیختن شتر را. (از منتهی الارب). برانگیختن شتر را در سیر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نحاریر
تصویر نحاریر
نحریرها، حاذق ها، ماهرها، دانشمندها، زیرک ها، خردمندها، جمع واژۀ نحریر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نحله
تصویر نحله
زنبور عسل، نوعی زنبور کوچک به رنگ زرد یا قهوه ای که موم و عسل تولید می کند، مگس انگبین، گوژانگبین، منگ، منج، کبت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نحس
تصویر نحس
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، بدقدم، مشوم، میشوم، سبز قدم، نافرّخ، خشک پی، منحوس، شمال، بدشگون، نامیمون، بداغر، پاسبز، نامبارک، سبز پا، سیاه دست، مرخشه، بدیمن، شنار، تخجّم، بداختر
در احکام نجوم ویژگی برخی سیارات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نحوس
تصویر نحوس
نحس ها، نامبارک ها، شوم ها، بد قدم ها، جمع واژۀ نحس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نحوی
تصویر نحوی
مربوط به نحو مثلاً قواعد نحوی، کسی که علم نحو می داند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نحوذلک
تصویر نحوذلک
مانند این، نظیر این
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نحیل
تصویر نحیل
لاغر و نزار از بیماری یا سفر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نحریر
تصویر نحریر
حاذق، ماهر، دانشمند، زیرک، خردمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نحوست
تصویر نحوست
بداختر بودن، شومی، نامبارکی، بداختری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نحل
تصویر نحل
شانزدهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۱۲۸ آیه
عطای بی عوض
در علم زیست شناسی زنبور عسل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نحله
تصویر نحله
مذهب، دیانت
در فقه و حقوق بخشش، هبه
کابین زن دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نحس اکبر
تصویر نحس اکبر
سیارۀ زحل، ششمین سیارۀ منظومۀ شمسی که منجمان قدیم آن را نحس اکبر می دانستند، پاسبان فلک، دیده بان فلک، کیوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نحل
تصویر نحل
نحله ها، مذاهب، بخشش ها، جمع واژۀ نحله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نحور
تصویر نحور
نحرها، کنایه از قربانی کردن ها، جمع واژۀ نحر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نحفاء
تصویر نحفاء
جمع نحیف، لاغران نزاران
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نحر، پیشسینه ها جمع نحر: آن قصایدراقلایدنحور فضایل ومحامدخودساخته بودند
فرهنگ لغت هوشیار
کبت هم چنان کبتی که دارد انگبین خود بماند داستان من برین (رودکی) مگس انگبین، دهش بخشیده، لاغر، ماه نو دهش، کابین دست پیمان، لاغری، دشنام دادن، جمع نحله، کابین ها دهش ها آیین ها دبستان های فرزانی زنبورعسل زنبورانگبین منج انگبین: چون نحل برهرشکوفه ازافنان عبارات نشستم، جمع نحله: عطایابخششها، دعویها، مذاهب: ارعقایدونحل ایشان استکشاف کرد. یاملل ونحل. دینهاومسلکهای فلسفی
فرهنگ لغت هوشیار
کبت خانه کندو لانه زنبورعسل کندوی زنبور: آنکه ازنحل خانه گیردشهد بزندنحلش ارچه نگزاید. (خاقانی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نحلت
تصویر نحلت
مذهب باطل، بخشش بی عوض
فرهنگ لغت هوشیار
نحله در فارسی کابین دست پیمان، دبستان فرزانی، آیین دین، بخشش دهش عطیه بخشش، دعوی، مذهب دیانت، جمع نحل
فرهنگ لغت هوشیار
پیروان حسن بن علی نحلی که رهنمودی را تنها در فرزندان حسن بن علی (ع) درست و روا می دانستند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نحو
تصویر نحو
راه، اسلوب، طور، شکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نحو ذلک
تصویر نحو ذلک
چنین مانند این نظیر این مانند این
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نحس، مرخشگان جمع نحس مقابل سعود: و ایام نحوس به اوقات سعودبدل گردد
فرهنگ لغت هوشیار
مرخشه گاه شنار خانه جای نحس محل نامبارک: ازآسمان بیافتمی هرسعادتی گرزین نحوس خانه شروان بجستمی. (خاقانی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نحوست
تصویر نحوست
شومی، بداختری
فرهنگ لغت هوشیار
نحوست در فارسی مرخشگی بد شگونی شوم بودن نامبارک بودن، شومی نامبارکی نحسی: لشکر اسلام بدست ادبارونحوست خاک برسرکفار پاشیدند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نحول
تصویر نحول
لاغری، خشکی، نزاری، ضعف
فرهنگ لغت هوشیار
نحوه در فارسی روش چگونگی طریقه روش: نحوه کاراین دستگاه چنین است. نحوه تشکیل حزب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نحوی
تصویر نحوی
صاحب علم نحو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نحص
تصویر نحص
گجسته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نحوه
تصویر نحوه
روش، شیوه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نحوه کار
تصویر نحوه کار
روش کار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نحس
تصویر نحس
بداختر، بدشگون، گجسته
فرهنگ واژه فارسی سره