مولانا حاجی نجومی، امیر علیشیر نوائی در مجالس النفایس او را لاابالی و ناپاک و مایل به هزل دانسته و این مطلع را به نامش ثبت کرده است: باز عید آمد بیا جانا که قربانت شوم همچو چشم گوسفند مرده حیرانت شوم. و حکیم شاه محمد قزوینی مترجم مجالس النفایس افزاید: ’و میر اگرچه این چنین ذکر فرمود ولیکن بندۀ مترجم این مطلع را از درویش دهکی چنین یاد دارم: عید قربان است میخواهم که قربانت شوم همچو چشم گوسفند کشته حیرانت شوم. رجوع به مجالس النفایس ص 38 و212 شود
مولانا حاجی نجومی، امیر علیشیر نوائی در مجالس النفایس او را لاابالی و ناپاک و مایل به هزل دانسته و این مطلع را به نامش ثبت کرده است: باز عید آمد بیا جانا که قربانت شوم همچو چشم گوسفند مرده حیرانت شوم. و حکیم شاه محمد قزوینی مترجم مجالس النفایس افزاید: ’و میر اگرچه این چنین ذکر فرمود ولیکن بندۀ مترجم این مطلع را از درویش دهکی چنین یاد دارم: عید قربان است میخواهم که قربانت شوم همچو چشم گوسفند کشته حیرانت شوم. رجوع به مجالس النفایس ص 38 و212 شود
منسوب به نجوم است. منسوب به علم نجوم. (ناظم الاطباء)، منجم. نجوم دان: ز رومی و هندی و از پارسی نجومی و گر مردم هندسی. فردوسی. - ساعت نجومی، ظاهراً ساعت منقسم به شصت دقیقه. (یادداشت مؤلف) : و آب بسیار ایستاده بود (و او) در میان آب ساعتی نجومی یا بیشتر... (مزارات کرمان ص 195)
منسوب به نجوم است. منسوب به علم نجوم. (ناظم الاطباء)، منجم. نجوم دان: ز رومی و هندی و از پارسی نجومی و گر مردم هندسی. فردوسی. - ساعت نجومی، ظاهراً ساعت منقسم به شصت دقیقه. (یادداشت مؤلف) : و آب بسیار ایستاده بود (و او) در میان آب ساعتی نجومی یا بیشتر... (مزارات کرمان ص 195)
نجوا در فارسی راز و نیاز، دندش دندنه شرفاک (این واژه در صحاح الفرس برابر با آواز پای مردم آمده و گواه این سروده ابوشکوراست توانگر به نزدیک زن خفته بود زن از خواب شرفاک مردم شنود. در برداشت برهان این واژه که شرفاک نیز خوانده می شود برابر است با: هر صدای آهسته عموما و صدای پای مردم خصوصا)، راز، همراز، ماده خر سرگوشی زیرگوشی، نهفتن آفات ازاطلاع غیر
نجوا در فارسی راز و نیاز، دندش دندنه شرفاک (این واژه در صحاح الفرس برابر با آواز پای مردم آمده و گواه این سروده ابوشکوراست توانگر به نزدیک زن خفته بود زن از خواب شرفاک مردم شنود. در برداشت برهان این واژه که شرفاک نیز خوانده می شود برابر است با: هر صدای آهسته عموما و صدای پای مردم خصوصا)، راز، همراز، ماده خر سرگوشی زیرگوشی، نهفتن آفات ازاطلاع غیر