اکنون، زمان یا لحظه ای که در آن هستیم، این زمان، این هنگام، همین دم، در این وقت، همیدون، کنون، حالیا، همینک، الحال، فی الحال، عجالتاً، فعلاً، الآن، ایمه، ایدر، اینک، ایدون، بالفعل، حالا برای مثال مردمان را راه دشوار است نون / اندر آن دشت از فراوان استخوان (فرخی - ۲۶۲) نام حرف «ن» تنۀ درخت، جذع، تاپال گودی در چانۀ کودک ماهی
اَکنون، زمان یا لحظه ای که در آن هستیم، این زمان، این هنگام، همین دم، در این وقت، هَمیدون، کُنون، حالیا، هَمینَک، اَلحال، فِی الحال، عِجالَتاً، فِعلاً، اَلآن، اِیمِه، ایدَر، اینَک، ایدون، بِالفِعل، حالا برای مِثال مردمان را راه دشوار است نون / اندر آن دشت از فراوان استخوان (فرخی - ۲۶۲) نام حرف «ن» تنۀ درخت، جِذع، تاپال گودی در چانۀ کودک ماهی
ستاره، هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، اختر، نیّر، جرم، کوکبه، تارا، استاره، نجمه، کوکب، ستار، مفرد نجوم و انجم قسط پنجاه و سومین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۶۲ آیه، والنّجم
سِتارِه، هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، اَختَر، نَیِّر، جِرم، کُوکَبِه، تارا، اِستارِه، نَجمِه، کُوکَب، سِتار، مفرد نُجوم و اَنجم قسط پنجاه و سومین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۶۲ آیه، والنّجم
خمیر آرد گندم یا جو که در تنور یا فر پخته شده باشد، کنایه از وسیلۀ گذران زندگی نان دوآتشه: نان برشته نان کشکین: نانی که از آرد جو، باقلا و نخود می پختند، برای مثال ز پیشی و بیشی ندارند هوش / خورش، نان کشکین و پشمینه، پوش (فردوسی۲ - ۲۸۵۴)
خمیر آرد گندم یا جو که در تنور یا فر پخته شده باشد، کنایه از وسیلۀ گذران زندگی نان دوآتشه: نان برشته نان کشکین: نانی که از آرد جو، باقلا و نخود می پختند، برای مِثال ز پیشی و بیشی ندارند هوش / خورش، نان کشکین و پشمینه، پوش (فردوسی۲ - ۲۸۵۴)
سپر، آنچه از فلز به شکل میله، نوار یا تخته درست می کنند و برای مقاومت یا محافظت در جلو چیز دیگر قرار می دهند مثلاً سپر ماشین آلتی صفحه ای از جنس چرم یا فلز که در جنگ ها برای جلوگیری از ضربه خوردن به سر و سینه استفاده می شود، ترس، اسپر
سِپَر، آنچه از فلز به شکل میله، نوار یا تخته درست می کنند و برای مقاومت یا محافظت در جلو چیز دیگر قرار می دهند مثلاً سپر ماشین آلتی صفحه ای از جنس چرم یا فلز که در جنگ ها برای جلوگیری از ضربه خوردن به سر و سینه استفاده می شود، تُرس، اِسپَر
این کلمه در بیت ذیل از ناصرخسرو آمده است و می نماید که مرادف سوزن یاصورتی از آن یا محرف کلمه دیگری باشد: خویشتن دار چو احوال همی بینی خیره بی رشته و هنجار مکش سنجن. ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 310)
این کلمه در بیت ذیل از ناصرخسرو آمده است و می نماید که مرادف سوزن یاصورتی از آن یا محرف کلمه دیگری باشد: خویشتن دار چو احوال همی بینی خیره بی رشته و هنجار مکش سنجن. ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 310)
دهی است از دهستان نمشیر شهرستان سقز، در 26 هزارگزی شمال غربی بانه و 715 هزارگزی شمال شرقی جادۀ بانه به سردشت، در منطقه ای کوهستانی و سردسیر واقع است و 260 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و توتون و ماش است. این ده به دو قسمت بنام نجنۀ بالا و نجنۀ پائین تقسیم شده است، فاصله این دو قسمت 4 هزار گز است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان نمشیر شهرستان سقز، در 26 هزارگزی شمال غربی بانه و 715 هزارگزی شمال شرقی جادۀ بانه به سردشت، در منطقه ای کوهستانی و سردسیر واقع است و 260 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و توتون و ماش است. این ده به دو قسمت بنام نجنۀ بالا و نجنۀ پائین تقسیم شده است، فاصله این دو قسمت 4 هزار گز است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)