جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با نجند

نجند

نجند
نژند. اندوهگین. (جهانگیری) (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (فرهنگ نظام). غمناک. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). افسرده. (آنندراج) (فرهنگ نظام) (جهانگیری) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا

نژند

نژند
اندوهگین، افسرده، پژمرده، برای مِثال آخر این اختران بی معنیت / چند بخت مرا نژند کنند (انوری - ۶۲۴)، سرگشته، خشمگین
نژند
فرهنگ فارسی عمید

نوند

نوند
تند و تیز، کشتی، اسب یا شتر تیزرو، برای مِثال یکی را بهایی به تن درکشد / یکی را نوندی کشد زیر ران (فرخی - ٢4٨)، پیک یا سوار تندرو
نوند
فرهنگ فارسی عمید

نژند

نژند
اندوهگین غمناک افسرده: پیرمردی ام معیل وبارکش روز وشب دردشت باشم خارکش... شهریارش گفت: ای پیرنژندخ نرخ کن تازردهم خارت بچندک (منطق الطیر. چا. دکترگوهرین 96)، پژمرده، سرگشته فرومانده، خشمگین غضبناک، پست زبون: بخاک اندرافگندخوارونژند فرودآمدودست کردش ببند. (شا. بخ. 865: 3)
فرهنگ لغت هوشیار

نجید

نجید
شیر را گویند بسبب شجاعت و جراتش، وقاد، شجاع، نجد، مکروب
نجید
فرهنگ لغت هوشیار