جدول جو
جدول جو

معنی نجث - جستجوی لغت در جدول جو

نجث
بازکاویدن و تفتیش کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جستجو کردن از چیزی. (از اقرب الموارد) ، بر بدی و گمراهی ورغلانیدن قوم را و فریاد خواستن از ایشان. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فریاد خواستن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
نجث
(نُ جُ / نُ)
زره. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). درع. (اقرب الموارد) (المنجد) ، غلاف دل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسما). غلاف قلب. (اقرب الموارد) (المنجد) ، سرای مرد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خانه مرد. (اقرب الموارد). ج، انجاث
لغت نامه دهخدا
نجث
(نَ جِ)
بازکاونده. جوینده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آنکه تتبع در اخبار کند و استخراج کند اخبار را. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
نجث
باز کاویدن زره، نیام دل، سرای مرد باز کاونده جوینده
تصویری از نجث
تصویر نجث
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نجم
تصویر نجم
(دخترانه)
ستاره، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نجف
تصویر نجف
(پسرانه)
نام شهری در عراق که آرامگاه علی (ع) در آن واقع شده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نکث
تصویر نکث
شکستن پیمان، برهم زدن بیع یا پیمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نجد
تصویر نجد
زمین وسیع و بلند، سرزمین بلند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نجح
تصویر نجح
روا گشتن، برآمدن حاجت، پیروزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نجم
تصویر نجم
ستاره، هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، اختر، نیّر، جرم، کوکبه، تارا، استاره، نجمه، کوکب، ستار، مفرد نجوم و انجم
قسط
پنجاه و سومین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۶۲ آیه، والنّجم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نجل
تصویر نجل
آب روان بر روی زمین، زهاب که از زمین یا از رودبار برآید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفث
تصویر نفث
اخلاط یا آب دهن از دهان انداختن، تف کردن، برآمدن خون از زخم
فرهنگ فارسی عمید
(تَ لُ)
باز کاویدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تبحث. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نجز
تصویر نجز
سپری شدن، منقضی و فنا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجد
تصویر نجد
زمینی بر بالا، فراز، زمین بلند
فرهنگ لغت هوشیار
پیروزی، بر آمدن نیاز، آسان گشتن کار گشایش برآمدن حاجت حاصل شدن کام روا گشتن، روایی حاجت حصول مراد کامیابی: ... وحصول اغراض ونجح مراد ها درمتابعت رسوم ستوده ومشایعت آثار پسندیده ظن دانسته
فرهنگ لغت هوشیار
جوانمرد، پوست کندن درخت را پوست درخت، پوست درخت سلیخه پوست درخت، پوست بیخ درخت، پوست سلیخه (خصوصا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجاث
تصویر نجاث
تفتیش کننده، جستجو کننده در کارها
فرهنگ لغت هوشیار
پشته، زمین بلند که آب بان نرسد، از شهرهای عراق که مدفن مولای متقیان علی (ع) است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفث
تصویر نفث
دردمیدن، پ کردن، فوت کردن، و بمعنی آب دهان انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
شکستن به هم خوردن، گرفتاری گرفتار شدن شکستن عهد، بهم زدن بیع، شکست پیمان، فسخ معامله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجس
تصویر نجس
ناپاک، آلوده، رجس
فرهنگ لغت هوشیار
نجی در فارسی راز، همراز کسی که بااورازگویندهمراز: گشت نام آن دریده فرجی آن لقب شدفاش زان مردنجی. (مثنوی لغ)، قرین، محدث
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته نجک ناچخ ترکی مکن به کشتن من برمکش نجک (سوزنی سمرکندی) لاله نشسته با سپر بید ستاده با نجک (عمید لومکی) نجک، نوعی چوبدستی وتعلیمی که درقدیم حاجبان وقاپوچیان درباربدست میگرفتندوگاه نامه های محرمانه رادردرون آن پنهان میکردندوبمقصدمیرسانیدند. درکتاب} رموزحمزه {باین معانی آمده، نوعی سیخک که برای راندن ستوران بکاربرند: آن دواز خدابی خبرنجق وشمشیروخنجردراونهاده ظن سروریاض سلطنت راکه درگلشن اقبال نشوونما یافته نسیم صباراازحوالی اومجال وزیدن نبودازپای درآوردند
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی تبرزین: ازچشمم اربرآن چچک توچکدسرشک ترکی مکن بکشتن من برمکش نجک. (سوزنی فرنظا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجل
تصویر نجل
نسل و نژاد، فرزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجم
تصویر نجم
ستاره، کوکب، اختر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجو
تصویر نجو
ابر باران ریخته، پوست گشوده، باد شکم چس، سرگین، راز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجیث
تصویر نجیث
آماج، کند درنگ کار، راز نهانی، نشانه خاکین خاک توده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناث
تصویر ناث
دشیاد گر (غیبت کننده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جنث
تصویر جنث
اصل هر چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنجث
تصویر تنجث
بازکاوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکث
تصویر نکث
((نَ))
شکستن عهد و پیمان، به هم زدن معامله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نفث
تصویر نفث
((نَ))
به دل کسی القاء کردن چیزی را، انداختن چیزی را از دهان، تف کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نجم
تصویر نجم
((نَ))
ستاره، جمع نجوم، انجم
فرهنگ فارسی معین