لقب عام ملوک حبشه. (از آثارالباقیه). لقب پادشاه حبشه. (غیاث اللغات از صراح). معرب نیجوستی است که درزبان حبشی بمعنی ملک است. (از المنجد) : چو از نقش نجاشی بازپرداخت به مهرنام خسرو نامه ای ساخت. نظامی. قیصر از روم و نجاشی از حبش بر درش بهروز و لالا دیده ام. خاقانی. نعمانت در عرب چو نجاشی است در حبش مولی صفت نموده و لالازبان شده. خاقانی. کآن قبا کز حبش آرند رسول بهر تشریف نجاشی پوشد. خاقانی
لقب عام ملوک حبشه. (از آثارالباقیه). لقب پادشاه حبشه. (غیاث اللغات از صراح). معرب نیجوستی است که درزبان حبشی بمعنی ملک است. (از المنجد) : چو از نقش نجاشی بازپرداخت به مهرنام خسرو نامه ای ساخت. نظامی. قیصر از روم و نجاشی از حبش بر درش بهروز و لالا دیده ام. خاقانی. نعمانْت در عرب چو نجاشی است در حبش مولی صفت نموده و لالازبان شده. خاقانی. کآن قبا کز حبش آرند رسول بهر تشریف نجاشی پوشد. خاقانی
احمد بن علی بن احمد نجاشی اسدی کوفی، مکنی به ابوالخیر یا ابوالحسن یا ابوالعباس و معروف به ابن الکوفی و نجاشی و شیخ نجاشی. صاحب رجال، از علمای ثقۀ امامیه است. وی در قرن پنجم هجری میزیسته و از شاگردان سید مرتضی علم الهدی بوده است. از تألیفات او یکی کتاب رجال است و دیگر اخبار بنی سنسن و اخبار الوکلاء الاربعه و اعمال جمعه و التعقیب و تفسیر قرآن و جز آن. وی به سال 450 هجری قمری در 78سالگی درگذشت. (ازریحانهالادب ج 4 ص 168). و نیز رجوع به روضات الجنات ص 17 و هدیهالاحباب ص 253 و مستدرک الوسایل ص 501 و اعیان الشیعه ج 10 ص 102 و تاریخ خاندان نوبختی و تاریخ اسلام ص 91 و فهرست کتاب خانه مدرسه سپه سالار ج 2 ص 120 شود
احمد بن علی بن احمد نجاشی اسدی کوفی، مکنی به ابوالخیر یا ابوالحسن یا ابوالعباس و معروف به ابن الکوفی و نجاشی و شیخ نجاشی. صاحب رجال، از علمای ثقۀ امامیه است. وی در قرن پنجم هجری میزیسته و از شاگردان سید مرتضی علم الهدی بوده است. از تألیفات او یکی کتاب رجال است و دیگر اخبار بنی سنسن و اخبار الوکلاء الاربعه و اعمال جمعه و التعقیب و تفسیر قرآن و جز آن. وی به سال 450 هجری قمری در 78سالگی درگذشت. (ازریحانهالادب ج 4 ص 168). و نیز رجوع به روضات الجنات ص 17 و هدیهالاحباب ص 253 و مستدرک الوسایل ص 501 و اعیان الشیعه ج 10 ص 102 و تاریخ خاندان نوبختی و تاریخ اسلام ص 91 و فهرست کتاب خانه مدرسه سپه سالار ج 2 ص 120 شود
از این شاعر محمد بن عمر رادویانی مؤلف ترجمان البلاغه درفصل ’تفریق و تقسیم’ (چ آتش ص 72) بیتی آورده است: نیست به خوبی رخانت ماه ازیراک ماه به گرد رخت همیشه بتابد. و جز این از حال و آثار او اطلاعی به دست نیفتاد
از این شاعر محمد بن عمر رادویانی مؤلف ترجمان البلاغه درفصل ’تفریق و تقسیم’ (چ آتش ص 72) بیتی آورده است: نیست به خوبی رخانْت ماه ازیراک ماه به گرد رخت همیشه بتابد. و جز این از حال و آثار او اطلاعی به دست نیفتاد
اسماعیل (ملا...)، فرزند ملا ابراهیم استرآبادی، متخلص به نجاتی. از شاعران قرن دهم هجری است. او راست: آمد بهار و هر طرفی صوت بلبلی است ساقی بیار می که عجب موسم گلی است. (از تحفۀ سامی ص 82)
اسماعیل (ملا...)، فرزند ملا ابراهیم استرآبادی، متخلص به نجاتی. از شاعران قرن دهم هجری است. او راست: آمد بهار و هر طرفی صوت بلبلی است ساقی بیار می که عجب موسم گلی است. (از تحفۀ سامی ص 82)
بیقدری. خواری. حقارت. ذلت. پستی. (از ناظم الاطباء). کسی نبودن. بی ارزشی. عدم قابلیت. بی ارجی. هیچکسی: تا ز ریاضت به مقامی رسی کت به کسی درکشد این ناکسی. نظامی. هر کس که به بارگاه سامی نرسد از ناکسی و تباه نامی نرسد. سعدی. ، رذالت. (از منتهی الارب). فرومایگی. سفلگی. رذیله. لئامت. خست. دونی. رذلی. نانجیبی: بر مذهب و بر رأی میزبانی بر خویشتن از ناکسی وبالی. ناصرخسرو. دریده گشت به زوبین ناکسی دل لطف بریده گشت به شمشیر ممسکی سر جود. انوری. ، گربزی. حیله گری. احتیال. مکار و محیل و شیطان بودن. شیطنت، بی آبروئی. رسوائی، جبن. ترس، نامردی. عدم رجولیت، حرص. آز. بخل. طمع. (از ناظم الاطباء)
بیقدری. خواری. حقارت. ذلت. پستی. (از ناظم الاطباء). کسی نبودن. بی ارزشی. عدم قابلیت. بی ارجی. هیچکسی: تا ز ریاضت به مقامی رسی کت به کسی درکشد این ناکسی. نظامی. هر کس که به بارگاه سامی نرسد از ناکسی و تباه نامی نرسد. سعدی. ، رذالت. (از منتهی الارب). فرومایگی. سفلگی. رذیله. لئامت. خست. دونی. رذلی. نانجیبی: بر مذهب و بر رأی میزبانی بر خویشتن از ناکسی وبالی. ناصرخسرو. دریده گشت به زوبین ناکسی دل لطف بریده گشت به شمشیر ممسکی سر جود. انوری. ، گربزی. حیله گری. احتیال. مکار و محیل و شیطان بودن. شیطنت، بی آبروئی. رسوائی، جبن. ترس، نامردی. عدم رجولیت، حرص. آز. بخل. طمع. (از ناظم الاطباء)
نسبت است به بنجیکث که قریه ای است در شش فرسخی سمرقند. و ابومسلم مؤمن بن عبداﷲ بدین نسبت منسوب است. وی از محمد بن نصر بلخی روایت کند. (از لباب الانساب)
نسبت است به بنجیکث که قریه ای است در شش فرسخی سمرقند. و ابومسلم مؤمن بن عبداﷲ بدین نسبت منسوب است. وی از محمد بن نصر بلخی روایت کند. (از لباب الانساب)
لقبی است که امیرالمؤمنین علی به اهل وقعۀ جمل میدهد. (یادداشت مؤلف). کسانی که در مدینه با علی بن ابیطالب بیعت کردند و در بصره عهد خود را شکستند و به جنگ با وی برخاستند. اهل جمل که بر حضرت علی خروج کردند. اصحاب جمل: دست از حمایت قاسطین و ناکثین و مارقین بدارد. (کتاب النقض ص 482)
لقبی است که امیرالمؤمنین علی به اهل وقعۀ جمل میدهد. (یادداشت مؤلف). کسانی که در مدینه با علی بن ابیطالب بیعت کردند و در بصره عهد خود را شکستند و به جنگ با وی برخاستند. اهل جمل که بر حضرت علی خروج کردند. اصحاب جمل: دست از حمایت قاسطین و ناکثین و مارقین بدارد. (کتاب النقض ص 482)