جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ناکسی

ناکسی

ناکسی
خواری پستی حقارت، رذالت فرومایگی نانجیبی: دریده گشت بزوبین ناکسی دل لطف بریده گشت بشمشیر ممسکی سرجود. (انوری)، بدجنسی بدذاتی، حیله گریمکاری، ترس جبن، حرص طمع، بی آبرویی بی غیرتی، نامردی عدم رجولیت
فرهنگ لغت هوشیار

ناکسی

ناکسی
بیقدری. خواری. حقارت. ذلت. پستی. (از ناظم الاطباء). کسی نبودن. بی ارزشی. عدم قابلیت. بی ارجی. هیچکسی:
تا ز ریاضت به مقامی رسی
کت به کسی درکشد این ناکسی.
نظامی.
هر کس که به بارگاه سامی نرسد
از ناکسی و تباه نامی نرسد.
سعدی.
، رذالت. (از منتهی الارب). فرومایگی. سفلگی. رذیله. لئامت. خست. دونی. رذلی. نانجیبی:
بر مذهب و بر رأی میزبانی
بر خویشتن از ناکسی وبالی.
ناصرخسرو.
دریده گشت به زوبین ناکسی دل لطف
بریده گشت به شمشیر ممسکی سر جود.
انوری.
، گربزی. حیله گری. احتیال. مکار و محیل و شیطان بودن. شیطنت، بی آبروئی. رسوائی، جبن. ترس، نامردی. عدم رجولیت، حرص. آز. بخل. طمع. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

ناکسی

ناکسی
بدجنسی، پستی، حقارت، خواری، دنائت، رذالت، طمع، فرومایگی، مکاری، نامردی، نانجیبی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

تاکسی

تاکسی
فرنسوی فرابر اتومبیل کرایه یی که مسافران رادر داخل شهر از نقطه ای بنقطه دیگر برد
فرهنگ لغت هوشیار

چاکسی

چاکسی
چَشمیزَک، دانه ای سیاه و براق که برای معالجۀ چشم درد به کار می رفته، چَشمَلان، تَشَن، حسب السودان، تَشمیزَج، چَشمَک، چَشام، چَشوم، چَشخام، چاکشو، چاکشی، خاکشو
چاکسی
فرهنگ فارسی عمید

واکسی

واکسی
مومه زن، مومه زنی منسوب به واکس کسی که کفشهای مردم را واکس زند، جای واکس زدن کفش
فرهنگ لغت هوشیار

تاکسی

تاکسی
اتومبیل کرایه ای که مسافران را در داخل شهر از نقطه ای به نقطه دیگر برد
تاکسیمتر: دستگاهی که در تاکسی نصب می شود برای نشان دادن مقدار مسافت پیموده شده تا براساس آن نرخ کرایه مسافر تعیین شود
تاکسی تلفنی: نوعی تاکسی که به وسیله تلفن آن را فرامی
تاکسی
فرهنگ فارسی معین