جدول جو
جدول جو

معنی نجارت - جستجوی لغت در جدول جو

نجارت
حرفه نجّار، درودگری
تصویری از نجارت
تصویر نجارت
فرهنگ فارسی عمید
نجارت
(نِ رَ)
درودگری. نجاری. (یادداشت مؤلف). نجاره. رجوع به نجاره شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نجابت
تصویر نجابت
نجیب بودن، اصیل و پاک نژاد بودن، بزرگوار و گرامی بودن، حیا، پاک دامنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجارت
تصویر تجارت
داد و ستد کردن، خرید و فروش کلی هر نوع کالا، سوداگری، بازرگانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نجاست
تصویر نجاست
هر چیز نجس، کنایه از پلیدی، ناپاکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقارت
تصویر نقارت
کنده کاری و نقاشی روی سنگ یا چوب، حرفۀ نقار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نضارت
تصویر نضارت
تر و تازه و شاداب شدن، شادابی و خرمی گیاه یا درخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نظارت
تصویر نظارت
عمل ناظر و مقام او، مراقبت در اجرای امری
زیرکی، فراست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقارت
تصویر نقارت
کنده کاری و نقاشی روی سنگ و چوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نظارت
تصویر نظارت
نظر کردن و نگریستن به چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجابت
تصویر نجابت
اصالت، بزرگواری، نجیب بودن
فرهنگ لغت هوشیار
درود گری کتگری درو گری شغل وعمل نجاردرودگری دروگری، دکان نجاردرودگری، حقی که به نجارده یاقریه پردازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نضارت
تصویر نضارت
تازگی، آبداری، شکفتگی درخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجاست
تصویر نجاست
پلیدی، ناپاکی، خبث، فضله انسان و دیگر حیوانات غیر از ستور غایط
فرهنگ لغت هوشیار
داد و ستد کردن کره اسبی که هنوز بر روی او زین نگذاشته باشند کره اسبی که هنوز بر روی او زین نگذاشته باشند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع اجاره اجاره ها. رهانیدن بفریاد رسیدن زینهار دادن، به مزد دادن خانه و جز آن، به مزد گرفتن، اجیر داشتن، کراء کرایه منفعت مالی که مستاء جر به موجر بپردازد، مزدوری که کسی را میدهند، تملیک منافع عقدی که بموجب آن مستاء جر مالک منافع عین مستاء جره شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نضارت
تصویر نضارت
((نَ رَ))
تازگی، آبداری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نجابت
تصویر نجابت
((نِ بَ))
پاک نژادی، بزرگواری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نجاست
تصویر نجاست
((نِ سَ))
پلیدی، ناپاکی، فضله انسان یا حیوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجارت
تصویر تجارت
((تِ رَ))
بازرگانی کردن، دادوستد، سوداگری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نظارت
تصویر نظارت
((نَ رَ))
نگریستن، دیدن، مراقبت در انجام کاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجارت
تصویر تجارت
سوداگری، بازرگانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نظارت
تصویر نظارت
وارسی، بازبینی، بازرسی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نجاری
تصویر نجاری
درودگری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نجابت
تصویر نجابت
نیک نهادی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نظارت
تصویر نظارت
Surveillance
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نجاست
تصویر نجاست
Defilement
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نجابت
تصویر نجابت
Nobility
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نجاست
تصویر نجاست
impureza
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نجابت
تصویر نجابت
nobreza
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نظارت
تصویر نظارت
vigilância
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نجاست
تصویر نجاست
nieczystość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نجابت
تصویر نجابت
szlachta
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نظارت
تصویر نظارت
nadzór
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نظارت
تصویر نظارت
наблюдение
دیکشنری فارسی به روسی