جدول جو
جدول جو

معنی نثور - جستجوی لغت در جدول جو

نثور
(نَ)
زن بسیارفرزند. (منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسما). بسیارزای. (فرهنگ خطی). کثیرالولد و کثیرهالولد. (اقرب الموارد). بسیار زاینده. (دهار) ، زن گشاده سوراخ پستان. (منتهی الارب) (آنندراج). گوسپندی که سوراخ پستانش گشاده باشد. (ناظم الاطباء) ، گوسپندی که از بینی اش کرم مانندی برآید. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، داروی سودۀ خشک که بر خستگیها پاشند. ادویۀ مسحوقۀ یابسه که بر جراحات و درون پلک پاشند. ج، نثورات. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
نثور
پر فرزند: زن
تصویری از نثور
تصویر نثور
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بثور
تصویر بثور
بثرها، جوشها، آبله های ریزه که روی پوست بدن ایجاد می شود، جمع واژۀ بثر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منثور
تصویر منثور
پراکنده، پاشیده، افشانده شده، در علوم ادبی ویژگی سخن غیر منظوم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفور
تصویر نفور
رمیدن، بیرون رفتن، دور شدن، روان شدن حجاج از منی به سوی مکه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نحور
تصویر نحور
نحرها، کنایه از قربانی کردن ها، جمع واژۀ نحر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عثور
تصویر عثور
آگاهی، خبر داشتن، اطلاع، هوشیاری، آگاه بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفور
تصویر نفور
رمنده، گریزنده
بیزار، نفرت انگیز
فرهنگ فارسی عمید
شنوسه ستور (شنوسه عطسه)، پراکنده، اسرواد دیپ پراکنده منثور: ای نظم توچورای توبگذشته ازاثیر درنظم هست لفظ توچون لولونثیر. (مسعودسعد. 601)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نثار
تصویر نثار
پراکندگی، افشاندنی، پاشیدنی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نحر، پیشسینه ها جمع نحر: آن قصایدراقلایدنحور فضایل ومحامدخودساخته بودند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نظور
تصویر نظور
تیز بین ژرف نگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشور
تصویر نشور
زنده شدن، نشر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعور
تصویر نعور
باد سرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفور
تصویر نفور
گریزان، شموس، نافر، رمنده، گریزنده، دور شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمور
تصویر نمور
نمدار، نمناک، مرطوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهور
تصویر نهور
نگاه بچشم، منظر: (بدنهور)، چشم: (تو آن سری که شمارند خاک پای ترا سران محتشمان توتیای نور نهور) (سوزنی. انجمن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسور
تصویر نسور
جمع نسر، کرکسان لاشخوران جمع نسرکرکسها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نذور
تصویر نذور
جمع نذر، پتیست ها خود سامه ها، جمع نذر
فرهنگ لغت هوشیار
نفیر: نه باباونه باخواجه پوراست درازوخشک ولاغرچون نپوراست. (میراهل رازی جهالغ)
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که ازمال وپول خودبهره برنگیردخسیس لئیم، عدم اصابت یانخورندارد. ممکن نیست که بهدف اصابت نکند (گلوله) : گلوله های تفنگ برتونخورندارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نرور
تصویر نرور
فرانسوی جوشی
فرهنگ لغت هوشیار
شکوخیدن به سر درافتادن سرخوردن لغزیدن بسر افتادن شکوخیدن لغزیدن، لغزش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثور
تصویر تثور
بر جوشیدن، برانگیختن، برخاستنن گرد، برآمدن دود
فرهنگ لغت هوشیار
چرک جامگی، زنگ زدگی، فراموش شدگی، نشان زدودگی، کلانسالی، سبز شدن گیاهان کار گریز، گرانجان، خوابناک پر خواب کهنه گردیدن رسم، چرکین شدن جامه، زنگ آلوده گردیدن شمشیر، ناپدید شدن نشان زود فراموش شدن و از یاد رفتن، کهنگی فرسودگی، هلاک فنا. (اسفار 173: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع بثر، پروش ها جمع بثر جوشها و دانه های ریز که روی پوست ظاهر گردد تاولها و جوشهای کوچک چرکی بر روی اعضا مختلف جوش ها دانه های چرکی
فرهنگ لغت هوشیار
پراکنده، بی آهنگ اسرواد، شب انبوی از گیاهان شب بوی، نا سفته پراکنده متفرق، در نا سفته مقابل در منظوم در نظیم، کلام غیر منظوم نثر، شب بوی هراتی منسور. یا منثور اصغر. شب بوی زرد. یا منثور بری. شب بوی سلطانی. یا منثور لیلی یکی از اقسام شب بوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منثور
تصویر منثور
((مَ))
پراکنده و متفرق، سخن غیرمنظوم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دثور
تصویر دثور
((دُ))
کهنه گردیدن رسم، چرکین شدن جامه، زنگ آلوده گردیدن شمشیر، ناپدید شدن نشان، زود فراموش شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عثور
تصویر عثور
((عُ))
لغزیدن، افتادن، لغزش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عثور
تصویر عثور
آگاه شدن، اطلاع یافتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نشور
تصویر نشور
((نُ))
زنده کردن، زنده شدن مردگان در روز قیامت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نفور
تصویر نفور
((نَ))
رمنده، دور شونده، نفرت کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نمور
تصویر نمور
مرطوب
فرهنگ واژه فارسی سره
پراکنده، متفرق، نثر، شب بو
متضاد: منظوم
فرهنگ واژه مترادف متضاد