جدول جو
جدول جو

معنی نثم - جستجوی لغت در جدول جو

نثم
(نَ)
در تداول اخیر، کلامی را گویند که نه به نظم شباهت داشته باشد و نه به نثر، و متتبعان اشعار عروضی آثار گویندگان ’شعر سفید’ را نثم نامند
لغت نامه دهخدا
نثم
(عَ / عِ / عَ هََ)
زشت گفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زشت و قبیح به زبان آوردن. تکلم به قبیح. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
نثم
زشتگویی زشت گفتن
تصویری از نثم
تصویر نثم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نجم
تصویر نجم
(دخترانه)
ستاره، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نعم
تصویر نعم
حرف جواب، کلمۀ تصدیق و ایجاب، بلی، آری
ستور چرنده به ویژه گاو و گوسفند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نغم
تصویر نغم
سخن آهسته، آهنگ، سرود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوم
تصویر نوم
خواب، حالت آسایش در انسان و حیوان که در طی آن حواس ظاهری انسان از کار می افتد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیم
تصویر نیم
یک قسمت از دو قسمت چیزی، نصف
درختی بزرگ، با برگ های ریز و نازک، گل های خوشه ای و خوش بو و میوه ای شبیه سنجد که در هندوستان می روید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آثم
تصویر آثم
گناهکار، آنکه گناه کرده، آنکه کار زشت از او سر زده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نعم
تصویر نعم
نعمت ها، احسان ها، نیکی ها، بهره ها، مال ها، روزی ها، خوشی ها، جمع واژۀ نعمت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نجم
تصویر نجم
ستاره، هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، اختر، نیّر، جرم، کوکبه، تارا، استاره، نجمه، کوکب، ستار، مفرد نجوم و انجم
قسط
پنجاه و سومین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۶۲ آیه، والنّجم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نظم
تصویر نظم
آراسته بودن، ترتیب، مقابل نثر، در علوم ادبی کلام موزون و دارای قافیه، شعر، رشتۀ مروارید، شعرسرایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لثم
تصویر لثم
بوسه زدن بر دهان یا بر چهره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ندم
تصویر ندم
پشیمانی، اندوه و افسوس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نام
تصویر نام
کلمه ای که کسی یا چیزی به آن نامیده و خوانده شود، اسم، آبرو، افتخار، بن مضارع نامیدن
نام خانوادگی: نامی مشترک میان اعضای خانوادۀ پدری، فامیلی، شهرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نژم
تصویر نژم
مه، بخاری که گاهی در هوای بارانی و مرطوب تولید می شود و فضا را تیره می کند، بخار آب پراکنده در هوای نزدیک زمین، ضباب، ماغ، نزم، میغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نرم
تصویر نرم
دارای حالت کوبیده، بیخته و آردمانند، مقابل سفت و سخت، ملایم، صاف، هموار، لطیف، کنایه از آهسته و آرام، کنایه از آسان
نرم کردن: کوبیدن چیزی، کنایه از رام کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقم
تصویر نقم
نقمت ها، کینه کشی ها، عذاب ها، عقوبت ها، پاداشهای بد، رنج ها و سختی ها، جمع واژۀ نقمت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غثم
تصویر غثم
ریزه نان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قثم
تصویر قثم
خاکی رنگ، زبر
فرهنگ لغت هوشیار
زدن بر بینی کسی، بوسه دادن، دهان بند نهادن، جمع لاثم، کوبندگان بوسه دهندگان دهان بندندگان (کتک: لثام) دهان بند ها روی بند ها با مشت بربینی زدن، دهان بند نهادن، بوسه دادن: روز مصاف را شب زفاف پندارند و زخم رماح را لثم ملاح شناسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نام
تصویر نام
لفظی که بدان کسی یا چیزی را بخوانند، اسم
فرهنگ لغت هوشیار
جسمی است که بهنگام لمس کردن و تماس گرفتن با آن لطیف و ملایم باشد، مقابل سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ندم
تصویر ندم
پشیمانی پشیمانی ندامت: بهرقدمی که بگذاری ندمی روی خواهدنمود
فرهنگ لغت هوشیار
بخاری که نزدیک زمین پدیدآید ضباب: زمیغ ونزم که بدروزروشن ازمه تیر چنان نمودکه تاری شب ازمه آبان. (عنصری. لفااق. 343)
فرهنگ لغت هوشیار
پهنی بینی بینی کوفتگی، پهنی لاله گوش کوفتن بینی پهن بینی، ستبر گوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آثم
تصویر آثم
گناهکار بزهکار گناهکار مجرم مذنب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزم
تصویر نزم
سختی گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نثر
تصویر نثر
دیپ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نظم
تصویر نظم
دهناد، سامان، هماهنگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آثم
تصویر آثم
گناهکار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اثم
تصویر اثم
ناشایست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نرم
تصویر نرم
لطیف، ظریف، آلت مردانگی، آل مردی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نیم
تصویر نیم
نصف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نام
تصویر نام
اسم
فرهنگ واژه فارسی سره