جدول جو
جدول جو

معنی نتک - جستجوی لغت در جدول جو

نتک(عَ)
کشیدن چیزی را که به پنجه گرفته باشی سپس به زور برشکستن آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). گرفتن و کشیدن چیزی سپس به سختی شکستن آن را. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه)، نتر. به سختی کشیدن چیزی را. (از معجم متن اللغه)، از بول پاک کردن و فشاندن سر نره را بعد شاشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). استبرای بعد از بول با کشیدن و تکان دادن (فشاندن) نره. (از معجم متن اللغه). رجوع به نتر شود، موی برکندن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). نتف. کلمه یمنی است. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه)،
{{اسم}} تنگ زین، کار مشکل و دشوار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نتک
ضربه ی بسیار خفیف
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نیک
تصویر نیک
(پسرانه)
خوب، نیکو، آدم خوب، شخص صالح
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کتک
تصویر کتک
نوعی گوسفند کوچک با دست و پای کوتاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نمک
تصویر نمک
جسمی سفید رنگ، بلوری، شورمزه و محلول در آب که در اغذیه می ریزند و با بسیاری از خوراکی ها خورده می شود که از آب دریا و از معدن به دست می آید، کلرور سدیم، نمک طعام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پتک
تصویر پتک
نوار پهن که چوپانان و دهقانان و بعضی مردم به ساق پای خود می پیچند، مچ پیچ، پاپیچ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پتک
تصویر پتک
وسیلۀ پولادی سنگین شبیه چکش با دستۀ چوبی بزرگ که آهنگران با آن آهن را در روی سندان می کوبند، کدین، خایسک، پکوک، کوبن، برای مثال بفرمود کآهنگران آورید / مس و روی و پتک گران آورید (فردوسی۴ - ۱۸۴۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نتن
تصویر نتن
بد بویی، بوی بد و ناخوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نمتک
تصویر نمتک
کیل سرخ، زعرور، برای مثال نمتک و بسّد نزدیکشان یکی باشد / از آنکه هر دو به گونه شبیه یکدیگرند (لغت فرس - نمتک)، آلبالو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشک
تصویر نشک
کاج، درختی خودرو با برگ های سوزنی و میوۀ مخروطی شکل، کاژو، ناژو، ناجو، نوژ، نوج، وهل
صنوبر، برای مثال آنکه نشک آفرید و سرو سهی / وان که بید آفرید و ناز و بهی (رودکی - ۵۴۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نلک
تصویر نلک
آلوی کوهی، آلوچۀ ترش، برای مثال صفرای مرا سود ندارد نلکا / درد سر من کجا نشاند علکا (ابوالمؤید - شاعران بی دیوان - ۵۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نستک
تصویر نستک
پنبۀ زده شده که آن را باریک پیچیده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نرک
تصویر نرک
مهرۀ کوچک مخروطی خال دار شبیه پوست پلنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کتک
تصویر کتک
ضرباتی که با دست یا چیز دیگر توسط شخصی بر بدن کسی وارد می شود، چوب کلفت، چماق، چوب گازران
کتک زدن: زدن کسی با دست، چوب یا شلاق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیک
تصویر نیک
خوب، خوش، به خوبی، شخص نیکوکار، بسیار، کاملاً، سودمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نسک
تصویر نسک
هر یک از قسمت های بیست و یک گانۀ کتاب اوستا که به منزلۀ فصل و باب است و هر قسمت آن نام مخصوصی دارد، برای مثال چه مایه زاهد و پرهیزکار و صومعگی / که نسک خوان شده از عشقش و ایارده گوی (خسروانی - شاعران بی دیوان - ۱۲۲)، از اطاعت با پدر زردشت پیر / خود به نسک آفرنگان گفته است (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۷۸)
عبادت کردن، پرستش کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بتک
تصویر بتک
بت کوچک، مجسّمه ای از جنس سنگ، چوب، فلز یا چیز دیگر به شکل انسان یا حیوان که بعضی اقوام پرستش می کنند، صنم، طاغوت، بد، شمسه، ژون، وثن، آیبک، ایبک، جبت، فغ، بغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هتک
تصویر هتک
پرده دریدن، پاره کردن پرده، کشیدن و کندن پرده از جای خودش، مفتضح ساختن، رسوا کردن کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوک
تصویر نوک
منقار پرنده، تیزی سر چیزی مثلاً نوک سوزن، نوک قلم، نوک کارد، نوک شمشیر، گوشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتک
تصویر فتک
دلیری کردن، به ناگاه کسی را گرفتن و کشتن
فرهنگ فارسی عمید
آبی که از نهر یا از روی زمین بواسطه جریان سریع یا حرکت کردن به اطراف ریخته شود
فرهنگ لغت هوشیار
کم و اندک ذبیح بهروز آن را پارسی از ریشه سنسکریت می داند تنوک نازک اندک کش تنک (گویش مازندرانی) ترکی تازی گشته هلویی (حلبی) نازک لطیف، کم حجم، پهن، روان رقیق مقابل غلیظ، کم اندک
فرهنگ لغت هوشیار
نوار پهن که سربازان و چارپاران و بعضی مردم بساق پاپیچندمچ پیچ پاپیچ، کرکهای بسیار ریز و درهم تافته در روی بعضی از اندامهای گیاهی خصوصا برگ و گل و ساقه. چکش بزرگ فولادین که آهنگران بدان آهن و پولاد و مانند آن کوبند آهن کوب کوبن کوبیازه مرزبه گزینه پکوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتک
تصویر عتک
روزگار زمانه، تاختن: در جنگ، ترش شدن می یاشیر روزگار زمانه
فرهنگ لغت هوشیار
ستهیدن، فرو گرفتن به ناگاه گرفتن بناگاه گرفتن کسی را، ناگاه کشتن کسی را، رویاروی زخم رسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
چوبدستی قلندران، چوب ستبر برای زدن مجرم، تنبیه بدنی کوتک ترکی لت لگ ستل کوب نوعی گوسفند که دست و پای او کوتاه است و سابقا آنرا از بحرین میاورد ند نقد: (فرق صحابه نبی کی رسدت کز ابلهی کور صفت طلب کنی نرمی قاقم از کتک) (عمید لوبکی) چو بدست (قلندر ان و جز آنان)، چوب گازر (در یزد مستعمل است)، ضرب (مطلق) زدن (چه با چوب و چه غیر آن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لتک
تصویر لتک
نوعی بازی در قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
گرده دان در گیاهان، ترنج از میوه ها در برهانمتک به آرش ترنج پارسی دانسته شده ترنج که در تداول عامه به بالنگ معروف است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناک
تصویر ناک
آلوده، آغشته هندی گلابی هندی امرود هندی سبری (گویش اسپهانی) زبون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نرک
تصویر نرک
نر، زمخت وخشن: اسفناج نرک، درخت بی بر: توت نرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نتن
تصویر نتن
گندیده و بد بو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هتک
تصویر هتک
ناسزا، دشنام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نسک
تصویر نسک
کتاب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نیک
تصویر نیک
حسنه
فرهنگ واژه فارسی سره
قرقره، نخ قرقره
فرهنگ گویش مازندرانی