جدول جو
جدول جو

معنی نمتک

نمتک
کیل سرخ، زعرور، برای مثال نمتک و بسّد نزدیکشان یکی باشد / از آنکه هر دو به گونه شبیه یکدیگرند (لغت فرس - نمتک)، آلبالو
تصویری از نمتک
تصویر نمتک
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با نمتک

نمتک

نمتک
زالزالک: گروهی اند که ندانند با زسیم زسرب همه دروغزن و خربطند و خیره سرند نمتک و بسد نزدیکشان یکی باشد ازآنکه هر دو بگونه شبیه یکدگرند. (قریع الدهر)، آلبالو
فرهنگ لغت هوشیار

نمتک

نمتک
گهر باشد (؟) و گویند نمتک زعرور باشد به تازی. قریعالدهر:
گروهی اند که ندانند باز سیم ز سرب
همه دروغ زن و خربطند و خیره سرند
نمتک و بُسَّد نزدیکشان یکی باشد
از آنکه هردو به گونه شبیه یکدگرند.
(از لغت فرس اسدی ص 296).
و آلوج نیز گویند، سرخ بود و زرد در کوه روید از درخت. (فرهنگ اسدی نسخۀ نخجوانی). نمتک زعرور باشد یعنی کوژ. (لغت فرس نسخۀ نفیسی ازحاشیۀ برهان قاطع چ معین). زعرور بود یعنی آلوچه، گویند سرخ بود و زرد نیز باشد، در کوه روید از درخت. (اوبهی). نمتک، به فتح نون و سکون تاء و کاف، زعرورباشد و آن میوه ای است کوچک و سرخ که از درخت گیل روید. (صحاح الفرس چ طاعتی ص 189). نمتک، با اول مفتوح و ثانی مضموم، میوه باشد سرخ رنگ کوچک که آن را گیل سرخ نامند و به تازی زعرورو مثلث العجم نامند. (جهانگیری). نمتک، به فتح و ضم میم و سکون تاء، میوه ای سرخ رنگ کوچک و بعضی گفته اند آلوبالو و در تحفه گوید نوعی از آلوی کوهی که به تازی زعرور گویند، اما در ترجمه صیدنۀ ابوریحان گفته که نلک به معنی آلوی کوهی است. (فرهنگ رشیدی). نمتک، به فتح اول و سکون ثانی و ضم فوقانی و کاف ساکن، میوه ای باشد صحرائی که آن را به عربی زعرور و مثلث العجم گویند، به این اعتبار که دانۀ او سه پهلوست و در خراسان علف شیران خوانند. و به فتح اول و ثانی هم گفته اند اما به معنی آلوبالو و آن میوه ای است شبیه به گیلاس. و به ضم اول و ثانی چیزی است سرخ مانند مرجان و به این معنی به جای تای قرشت نون هم به نظر آمده است. (برهان قاطع). به فتح و ضم میم و سکون تا، آلوبالو را گویند... از میوه های کوهی نیز نوشته اند. (انجمن آرا) (آنندراج). نَمَتْک، آلوبالو و آلوی جنگلی. نَمْتُک، نُمْتُک، زعرور و زالزالک. نُمْتُک، چیزی سرخ مانند مرجان. (ناظم الاطباء). نَمْتَک، نَمَتْک، نَمْتُک، زالزالک. آلبالو. (فرهنگ فارسی معین). آلبالو. آلوی وحشی. آلوچۀ کوهی. زعرور. نلک. تفاح البری. شجرهالدب. علف خرس. دولانه. کوژ. ردف. آنج. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

دمتک

دمتک
پرنده ایست کوچک از راسته سبکبالان جزو گروه دندانی نوکان خاکستری رنگ به اندازه گنجشک که غالبا در کنار آب نشیند و دم خود را حرکت دهد دمتک دمسنجه طرغلودبس عصفور الشوک
فرهنگ لغت هوشیار