جدول جو
جدول جو

معنی نبیح - جستجوی لغت در جدول جو

نبیح(عَ وَ)
نبح. نباح (ن / ن ) . تنباح. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (از معجم متن اللغه). رجوع به نبح و نباح شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ذبیح
تصویر ذبیح
(پسرانه)
قربانی (معمولا در راه خدا)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نباح
تصویر نباح
بانگ کردن سگ، بانگ سگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نبیه
تصویر نبیه
شریف، زیرک، دانا، آگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نجیح
تصویر نجیح
درست، صحیح، پیروز، شکیبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نبیل
تصویر نبیل
نجیب و شریف، دانا و هوشیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نصیح
تصویر نصیح
ناصح، نصیحت کننده، پنددهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نبیذ
تصویر نبیذ
نبید، شراب، شراب خرما، شراب انگور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صبیح
تصویر صبیح
سفیدچهره، خوب رو، زیباروی، خوشگل، صاحب جمال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نصیح
تصویر نصیح
پند دهنده، ناصح، نیکخواه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نضیح
تصویر نضیح
خوشبویه بویان، تالاب، خوی (عرق)
فرهنگ لغت هوشیار
راست و درست، مرد پیروز، رفتار سخت، اندیشه درست، شکیبا صواب درست: ملوک راازمعرفت شروط ریاست وشناختن لوازم سیاست وفیض فضل وبسط عدل وفکرت صحیح ورای نجیح چاره ای نبود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نایح
تصویر نایح
زن نوحه کننده وزاری کننده برشوی، جمع نوح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزیح
تصویر نزیح
دور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نباح
تصویر نباح
بانگ سگ
فرهنگ لغت هوشیار
نبی در فارسی سریانی تازی گشته از نبیا (پژوهش واژه های سریانی) پیامبر آگاهنده نوند
فرهنگ لغت هوشیار
مژدگانی نوید آب افشرده که ازحبوب وجزآن گیرند، شراب خرما، خمری که ازفشرده انگور سازند: بدست راست شراب وبدست چپ زلفین همی خوریم وهمی بوسه می دهیم بدنگ. نبیذوبوسه تودانی همی چه نیک بود یکی نبیذودوصدبوسه وشراب زرنگ. (منوچهری. د. چا. 222: 2) یانبیذخام. خام می می خام مقابل می پخته میفختج. برسماع چنگ اوبایدنبیذ (نبید) خام خورد می خوش آمدخاصه اندرمهرگان بابانگ چنگ. (منوچهری. د. چا. 50: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته نیپیتا نبید نبیذ بگنی افشرده می خرما آب افشرده که ازحبوب وجزآن گیرند، شراب خرما، خمری که ازفشرده انگور سازند: بدست راست شراب وبدست چپ زلفین همی خوریم وهمی بوسه می دهیم بدنگ. نبیذوبوسه تودانی همی چه نیک بود یکی نبیذودوصدبوسه وشراب زرنگ. (منوچهری. د. چا. 222: 2) یانبیذخام. خام می می خام مقابل می پخته میفختج. برسماع چنگ اوبایدنبیذ (نبید) خام خورد می خوش آمدخاصه اندرمهرگان بابانگ چنگ. (منوچهری. د. چا. 50: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نبیل
تصویر نبیل
تیز خاطر، هوشیار، صاحب ذکاوت، دانا و شریف
فرهنگ لغت هوشیار
نامور نامی، آگاه دانا فرخاد، بزرگزاد نژاده آگاه هوشیار: تااین سفیه نبیه شودواین بیمایه بپایه ای رسد، شریف بزرگوار، نام آورمشهورمقابل خامل: وصغیروکبیر ومجهول ووجیه وخامل ونبیه همه رابوقت استغاثت دریک نظم وسلک منخرط دارد، جمع نبها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبیح
تصویر قبیح
ناپسند و زشت
فرهنگ لغت هوشیار
خوبروی سپید رنگ رو در روی سبزه رنگ و نمکین خوبرو و سفید چهره مقابل ملیح. یا وجه صبیح. روی نیکو
فرهنگ لغت هوشیار
مذبوح گلو بریده، چارپایی که قربان کنند چاروای کشتنی. نای بریده، یشتاری یزش کرپان
فرهنگ لغت هوشیار
نبیره: نبیرجهاندارروشن روان که باداد او پیر گردد جوان. (شا. لغ. {توضیح ممکن است دراصل} نبیره جهاندار {باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نبیل
تصویر نبیل
((نَ))
هوشیار و گرامی، نجیب، شریف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نایح
تصویر نایح
((یِ))
زن نوحه کننده و زاری کننده بر شوی، جمع نوح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نباح
تصویر نباح
((نُ))
آواز شیر، صدای سگ، هجو، هجا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نبیذ
تصویر نبیذ
((نَ))
نبید، شراب، شراب خرما یا کشمش، جمع انبذه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صبیح
تصویر صبیح
((صَ))
خوبرو و سفید چهره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نبیه
تصویر نبیه
((نَ))
دانا و آگاه، جمع نبهاء
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نصیح
تصویر نصیح
((نَ))
نصیحت کننده، پند دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قبیح
تصویر قبیح
((قَ))
زشت، جمع قباح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذبیح
تصویر ذبیح
((ذَ))
گلو بریده، سر بریده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نجیح
تصویر نجیح
((نَ))
صواب، درست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قبیح
تصویر قبیح
زشت
فرهنگ واژه فارسی سره