جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با صبیح

صبیح

صبیح
خوبروی سپید رنگ رو در روی سبزه رنگ و نمکین خوبرو و سفید چهره مقابل ملیح. یا وجه صبیح. روی نیکو
فرهنگ لغت هوشیار

صبیح

صبیح
خوبرو و سفیدرنگ. ضد ملیح که سبزه رنگ و نمکین باشد. (غیاث اللغات). خوبرو. (دهار). صاحب جمال. (منتهی الارب). جمیل. زیباروی. وضی ءالوجه. خوبروی. خوشگل: وجه صبیح، روئی نیکو. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا

صبیح

صبیح
وی یکی از اصحاب پیغمبر و آزادکردۀ ام المؤمنین ام سلمه و راوی حدیث مشهور: ’انا حرب لمن حاربکم و سلم لمن سالکم’ درباره علی و فاطمه و حسن و حسین است. از وی حفید او ابراهیم از فرزند او عبدالرحمان روایت کند. (قاموس الاعلام ترکی)
وی از اصحاب پیغمبر و آزادکردۀ سعید بن العاص اموی است. او هنگام تدارک سفر بدر بیمار شد و پیغمبرابوسلمه بن عبدالاسد را فرمود که بر شتر او نشست و درغزوات دیگر خود وی حاضر بود. (قاموس الاعلام ترکی)
وی یکی از متأخران شعرای عثمانی و از مردم استانبول و از کتاب گمرک غلطه است و به سال 1198 هجری قمری درگذشت. غزلیات و قصائد و تواریخ جامع و دیوان مرتبی دارد. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا

ذبیح

ذبیح
مذبوح گلو بریده، چارپایی که قربان کنند چاروای کشتنی. نای بریده، یشتاری یزش کرپان
فرهنگ لغت هوشیار