منسوب به نبات بمعنی گیاه. (ناظم الاطباء). هر چیز که نسبت به نبات داشته باشد. (فرهنگ نظام) (آنندراج)، از جنس نبات. گیاهی. مقابل جمادی و حیوانی. - نفس نباتی، قوه ای است که جسم را در طول و عرض و عمق بکشد و بزرگ گرداند و نفس طبیعی خادم نفس نباتی باشد (رجوع به طبیعی شود) . نفس نباتی را هشت خادم دیگر باشد و آن جاذبه، ماسکه، هاضمه، ممیزه، دافعه، مصوره، مولده و منمیه است. (یادداشت مؤلف). ، {{حاصل مصدر}} نبات بودن. گیاه بودن: از حال نباتی برسیدم به ستوری یکچند همی بودم چون مرغک بی پر. ناصرخسرو منسوب به نبات بمعنی شکر مصفای بلورین، کنایه از شیرین است. به شیرینی نبات. شیرین چون نبات: انگور نباتی، نام رنگی است. (فرهنگ نظام). به رنگ نبات. (ناظم الاطباء). زرد تیره کم رنگ. رجوع به نباتی رنگ شود: شد جلوه گر آن رنگ نباتی شب مهتاب دارد مزه این عیش که شیر است و شکر هم. ؟ (از آنندراج). - هندوانۀ نباتی، هندوانۀ زردرنگ به رنگ نبات
منسوب به نبات بمعنی گیاه. (ناظم الاطباء). هر چیز که نسبت به نبات داشته باشد. (فرهنگ نظام) (آنندراج)، از جنس نبات. گیاهی. مقابل جمادی و حیوانی. - نفس نباتی، قوه ای است که جسم را در طول و عرض و عمق بکشد و بزرگ گرداند و نفس طبیعی خادم نفس نباتی باشد (رجوع به طبیعی شود) . نفس نباتی را هشت خادم دیگر باشد و آن جاذبه، ماسکه، هاضمه، ممیزه، دافعه، مصوره، مولده و منمیه است. (یادداشت مؤلف). ، {{حاصِل مَصدَر}} نبات بودن. گیاه بودن: از حال نباتی برسیدم به ستوری یکچند همی بودم چون مرغک بی پر. ناصرخسرو منسوب به نبات بمعنی شکر مصفای بلورین، کنایه از شیرین است. به شیرینی نبات. شیرین چون نبات: انگور نباتی، نام رنگی است. (فرهنگ نظام). به رنگ نبات. (ناظم الاطباء). زرد تیره کم رنگ. رجوع به نباتی رنگ شود: شد جلوه گر آن رنگ نباتی شب مهتاب دارد مزه این عیش که شیر است و شکر هم. ؟ (از آنندراج). - هندوانۀ نباتی، هندوانۀ زردرنگ به رنگ نبات
الباجی، (القاضی) (403- 474 هجری قمری) ابوالولید سلیمان بن خلف بن سعد بن ایوب بن وارث التجیبی المالکی الاندلسی الباجی، وی از علما و حفاظ اندلس بود و در مشرق اندلس ساکن میبود و در حدود سال 426 هجری قمری بمشرق سفر کرد و باابوذر هروی در مکه سه سال بماند و چهار بار اعمال حج را بجای آورد، آنگاه ببغداد شد و در آنجا سه سال بماند و بتدریس فقه و قرائت حدیث پرداخت، در آنجا گروهی از بزرگان علما مانند ابوطیب طبری و شیخ ابواسحاق شیرازی را ملاقات کرد و یک سال در موصل با ابوجعفر سمنانی اقامت گزید و فقه را بدو می آموخت و رویهمرفته وی در مشرق 13 سال بماند و کتابهای بسیار تصنیف کرد، از آنجمله اند: کتاب المنتقی، احکام الفصول، التعدیل والتجریح، سنن المنهاج و غیره، وی یکی از پیشوایان مسلمین است، زادگاهش بشهر بطلیوس است و در المریه بمرد و در رباط که بر ساحل دریاست مدفون گردید، کتاب المنتقی وی، شرحی است بر موطاء امام مالک که در آن احادیث موطاء را شرح کرده و بر آن فروع نیکو افزوده است، جزئی از این کتاب به اهتمام ابن شقرون در مصر در هفت جزء بسال 1914 میلادی چاپ شده است، (معجم المطبوعات ج 1 ستون 511- 512)، و رجوع به ابوالولید سلیمان شود
الباجی، (القاضی) (403- 474 هجری قمری) ابوالولید سلیمان بن خلف بن سعد بن ایوب بن وارث التجیبی المالکی الاندلسی الباجی، وی از علما و حفاظ اندلس بود و در مشرق اندلس ساکن میبود و در حدود سال 426 هجری قمری بمشرق سفر کرد و باابوذر هروی در مکه سه سال بماند و چهار بار اعمال حج را بجای آورد، آنگاه ببغداد شد و در آنجا سه سال بماند و بتدریس فقه و قرائت حدیث پرداخت، در آنجا گروهی از بزرگان علما مانند ابوطیب طبری و شیخ ابواسحاق شیرازی را ملاقات کرد و یک سال در موصل با ابوجعفر سمنانی اقامت گزید و فقه را بدو می آموخت و رویهمرفته وی در مشرق 13 سال بماند و کتابهای بسیار تصنیف کرد، از آنجمله اند: کتاب المنتقی، احکام الفصول، التعدیل والتجریح، سنن المنهاج و غیره، وی یکی از پیشوایان مسلمین است، زادگاهش بشهر بطلیوس است و در المریه بمرد و در رباط که بر ساحل دریاست مدفون گردید، کتاب المنتقی وی، شرحی است بر موطاء امام مالک که در آن احادیث موطاء را شرح کرده و بر آن فروع نیکو افزوده است، جزئی از این کتاب به اهتمام ابن شقرون در مصر در هفت جزء بسال 1914 میلادی چاپ شده است، (معجم المطبوعات ج 1 ستون 511- 512)، و رجوع به ابوالولید سلیمان شود
ابوالقاسم (سید...). فرزند سیدمحترم اشتبینی قره داغی تبریزی، متخلص به نباتی. از عارفان و صوفی مشربان قرن سیزدهم هجری است. او را به لهجۀ ترکی آذربایجانی دیوان شعر است و این دو بیت او راست: گوشۀ وحدت نه عجب جایمش سرّ نهان اوردا هویدایمش عاشق و دیوانه لرین منزلی رتبیه باخ عرش معلایمش. وی به سال 1262 هجری قمری در اشتبین وفات کرد. (از ریحانهالادب ج 4 ص 163 از ذریعه). و نیز رجوع به فهرست کتاب خانه مجلس شورای ملی ص 434 و دانشمندان آذربایجان ص 370 شود
ابوالقاسم (سید...). فرزند سیدمحترم اشتبینی قره داغی تبریزی، متخلص به نباتی. از عارفان و صوفی مشربان قرن سیزدهم هجری است. او را به لهجۀ ترکی آذربایجانی دیوان شعر است و این دو بیت او راست: گوشۀ وحدت نه عجب جایمش سرّ نهان اوردا هویدایمش عاشق و دیوانه لرین منزلی رتبیه باخ عرش معلایمش. وی به سال 1262 هجری قمری در اشتبین وفات کرد. (از ریحانهالادب ج 4 ص 163 از ذریعه). و نیز رجوع به فهرست کتاب خانه مجلس شورای ملی ص 434 و دانشمندان آذربایجان ص 370 شود
منسوب به نبات است. (الانساب سمعانی). گیاهی. رجوع به نبات شود، گیاه شناس. حشایشی. عشاب. شجار. العارف بالنباتات و الحشائش. (معجم متن اللغه). عارف به نبات. (اقرب الموارد). نبات شناس. رجوع به گیاه شناس شود
منسوب به نبات است. (الانساب سمعانی). گیاهی. رجوع به نبات شود، گیاه شناس. حشایشی. عشاب. شجار. العارف بالنباتات و الحشائش. (معجم متن اللغه). عارف به نبات. (اقرب الموارد). نبات شناس. رجوع به گیاه شناس شود
مرد سطبر تند و درشتخو که میان قریه و بادیه باشد. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مرد خشن و تندخو که میان دهکده و بادیه باشد، مردی که به بیش از کردار خود افتخار کند. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
مرد سطبر تند و درشتخو که میان قریه و بادیه باشد. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مرد خشن و تندخو که میان دهکده و بادیه باشد، مردی که به بیش از کردار خود افتخار کند. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
در ترکی بمعنی خواهر و همشیره، (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، خواهر (خراسان)، از ثقات ایران مسموع شده که این لفظ مخصوص خطاب بخواهر است نه مرادف آن، چنانکه بعضی گمان برده اند، اشرف گوید: بر تو زیبد که خراج از همه خوبان گیری شاه حسنی ّ و ترا لیلی و شیرین باجی، نواب که باشد بجهان تاراجی چسپان شده اختلاط او با باجی زرها گیرد ز وجه فرج لولی هستنداین قوم ازبرایش باجی، (از آنندراج)، ، مرد بسیار دروغگوی، فضول، حیرت زده، خون سرخ خالص، خون زهدان، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
در ترکی بمعنی خواهر و همشیره، (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، خواهر (خراسان)، از ثقات ایران مسموع شده که این لفظ مخصوص خطاب بخواهر است نه مرادف آن، چنانکه بعضی گمان برده اند، اشرف گوید: بر تو زیبد که خراج از همه خوبان گیری شاه حسنی ّ و ترا لیلی و شیرین باجی، نواب که باشد بجهان تاراجی چسپان شده اختلاط او با باجی زرها گیرد ز وجه فرج لولی هستنداین قوم ازبرایش باجی، (از آنندراج)، ، مرد بسیار دروغگوی، فضول، حیرت زده، خون سرخ خالص، خون زهدان، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
محمد بن حسن بن علی بن عثمان نواجی قاهری شافعی قاضی، ملقب به شمس الدین. فقیه و ادیب مصری است. به سال هجری قمری در قریۀ نواج قاهره تولد و به سال 859 هجری قمری وفات یافت. او راست: 1- حاشیۀ توضیح ابن هشام. 2- الحجه لسرقات ابن حجه. 3- حلبه الکمیت، در آداب و نوادر و خمریات. 4- خلع العذار فی وصف العذار. 5- صحایف الحسنات. 6- الطراز الموشی فی الانشاء، مجموعه ای از منشآت و مراسلات. 7- مراتع الغزلان فی وصف الحسان من الغلمان. 8- دیوان اشعار و جز آن. (از الاعلام زرکلی ج 6 ص 320) (ریحانه الادب ج 4 ص 328). و نیز رجوع به کشف الظنون و معجم المطبوعات ص 1872 و الضوء اللامع ج 7 ص 229 و الخطط التوفیقیه ج 17 ص 13 و حوادث الدهور ج 2 ص 365 و آداب اللغه ج 3 ص 137و لغه العرب ج 1 ص 129 و البدر الطالع ج 2 ص 156 شود
محمد بن حسن بن علی بن عثمان نواجی قاهری شافعی قاضی، ملقب به شمس الدین. فقیه و ادیب مصری است. به سال هجری قمری در قریۀ نواج قاهره تولد و به سال 859 هجری قمری وفات یافت. او راست: 1- حاشیۀ توضیح ابن هشام. 2- الحجه لسرقات ابن حجه. 3- حلبه الکمیت، در آداب و نوادر و خمریات. 4- خلع العذار فی وصف العذار. 5- صحایف الحسنات. 6- الطراز الموشی فی الانشاء، مجموعه ای از منشآت و مراسلات. 7- مراتع الغزلان فی وصف الحسان من الغلمان. 8- دیوان اشعار و جز آن. (از الاعلام زرکلی ج 6 ص 320) (ریحانه الادب ج 4 ص 328). و نیز رجوع به کشف الظنون و معجم المطبوعات ص 1872 و الضوء اللامع ج 7 ص 229 و الخطط التوفیقیه ج 17 ص 13 و حوادث الدهور ج 2 ص 365 و آداب اللغه ج 3 ص 137و لغه العرب ج 1 ص 129 و البدر الطالع ج 2 ص 156 شود