جدول جو
جدول جو

معنی نایچ - جستجوی لغت در جدول جو

نایچ
(یِ)
نایی باشد که مطربان نوازند. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از جهانگیری). رجوع به نایچه و نیچه شود
لغت نامه دهخدا
نایچ
نایچه. توضیح جهانگیری این بیت رابدون ذکرنام شاعرآورده: هزارناله زدم بی گل رخت درباغ بدرددل که شنیدم فغانی ازنایچ. مولف فرهنگ نظام نویسد: شعراستادانه نیست احتمال این است که نقطه نایچه (نای کوچک) راکه سابقابدون هاء (نایچ) مینوشتند اشتباهاخوانده ودرشعربسته
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نایچه
تصویر نایچه
نای کوچک، لولۀ کوچک، در علم زیست شناسی نایژه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نایی
تصویر نایی
نای زن، نی زن، نی نواز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نایم
تصویر نایم
کسی که به خواب رفته، خوابیده، خفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نایب
تصویر نایب
کسی که به نیابت دیگری کاری انجام بدهد، جانشین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نویچ
تصویر نویچ
عشقه، گیاهی با برگ های درشت و ساقه های نازک که به درخت می پیچد و بالا می رود، ازفچ، دارسج، پاپیتال، نیژ، لوک، غساک، جلبوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نایل
تصویر نایل
کسی که به مقصود و مطلوب خود برسد، یابنده، بهره مند، عطیه، بخشش
فرهنگ فارسی عمید
(یَ / یِ)
نی، لوله، انبوبه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ملا محبعلی نی نواز هروی، از شاعران قرن دهم هجری است، به روایت سام میرزا صفوی، وی خطی خوش داشته و در نی زدن ماهر بوده ’اما بسیار بی پروا و لوند و خوش طبع و ظریف است’، از اوست:
نیست غیر از بلا سرایت عشق
زاول عشق تا نهایت عشق
آه مجنون عشق پیشه کجاست
تا برم پیش او شکایت عشق،
(از تحفۀ سامی ص 84)
لغت نامه دهخدا
نی نواز، (آنندراج)، نی زننده، نی نوازنده، (ناظم الاطباء) :
یک دست تو با زلف و دگر دست تو با جام
یک گوش به چنگی و دگر گوش به نایی،
منوچهری،
آن یکی نایی که نی خوش میزده ست
ناگهان از مقعدش بادی بجست،
مولوی،
ای باده فروش من سرمایۀ جوش من
ای از تو خروش من، من نایم و تو نایی،
؟
، نبات و شکر مصفا، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
مصغر نای. نای کوچک. (ناظم الاطباء). نیچه. رجوع به نیچه شود، نی کوچکی که جولاه به کارمی برد، نوعی از مار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
نسیج. جامۀحریر زربافته. (برهان قاطع) (آنندراج). مصحف نسیج عربی (از مصدر نسج به معنی بافتن) و آن مختصر ’نسیج الذهب و الحریر’ است به معنی پارچۀ ابریشمی زردوزی شده. (حاشیۀ برهان قاطع از دزی). رجوع به نسیج شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان لار بخش حومه شهرستان شهرکرد، در 12هزارگزی شمال غربی شهرکرد و متصل به راه عمومی سامان به شهرکرد در منطقه کوهستانی معتدل هوائی واقع است و 1773 تن سکنه دارد، آبش از قنات است و محصولش غلات، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنعت دستی زنان قالی بافی است، در فصل تابستان با ماشین می توان به آنجا رفت، (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 10 ص 194)
لغت نامه دهخدا
تلفظ ترکی ارتاکی، قصبۀ سنجاق قره سی از ولایت خداوندگار است در یک فرسنگی غربی خرابه های شهر قدیمی کیزیگ. مردم آنجا بعضی مسلمان باشند و پاره ای مذهب مسیحی دارند و آن دارای 11 جامع و مسجد و 44 مکتب و 158 کلیسا و مناستر است. رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از وایچ
تصویر وایچ
چوب بندی که به جهت درخت انگور سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نویچ
تصویر نویچ
عشقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نایح
تصویر نایح
زن نوحه کننده وزاری کننده برشوی، جمع نوح
فرهنگ لغت هوشیار
رمنده. یاحرف نایر. آنست که حرف مزید بدان پیونددواصل این اسم ازنواراست بمعنی رمیدن، . . وچون این حرف ازخروج که اقصی غایت حروف قافیت است بدومرتبه دورتر می افتد آنرانایرخواندند... وباشدکه حرف نایرمتکررگردد ودووسه نایرباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نایچه
تصویر نایچه
نای کوچک، نی کوچکی که جولاهگان بکاربرند، نوعی ازمار
فرهنگ لغت هوشیار
نای زن نی نواز: یک دست توبازلف ودگردست توباجام یک گوش به چنگی ودگرگوش به نایی. (منوچهری لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نایم
تصویر نایم
خوابیده، جمع نایمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نایب
تصویر نایب
جانشین، خلیفه، گماشته، وکیل، قائم مقام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نایل
تصویر نایل
رسیده، بمقصودرسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نایل
تصویر نایل
((یِ))
یابنده، بهره مند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نایح
تصویر نایح
((یِ))
زن نوحه کننده و زاری کننده بر شوی، جمع نوح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نایب
تصویر نایب
((یِ))
جانشین
نایب الزیاره: کسی که از طرف دیگری بقعه متبرکی را زیارت کند
نایب الحکومه: کسی که به نیابت از طرف حاکم شهری را اداره کند یا بخشدار (واژه فرهنگستان)
نایب التولیه: کسی که از طرف متولی امور بقعه یا موقوفه ای را اداره کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نایم
تصویر نایم
((یِ))
خوابیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نایی
تصویر نایی
نای زن، نی نواز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تایچ
تصویر تایچ
((یِ))
تاجدار، تاجور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نایچه
تصویر نایچه
((چ))
نای کوچک، لوله کوچک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نویچ
تصویر نویچ
((نَ))
عشقه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نایب
تصویر نایب
جانشین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نایش
تصویر نایش
نفی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نایی
تصویر نایی
منفی
فرهنگ واژه فارسی سره