جدول جو
جدول جو

معنی ناگذاردن - جستجوی لغت در جدول جو

ناگذاردن
(لَءْمْ)
نگذاردن. مقابل گذاردن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از واگذاردن
تصویر واگذاردن
واگذار کردن، تسلیم کردن، چیزی را در اختیار کسی گذاشتن
ترک کردن، ول کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جا گذاردن
تصویر جا گذاردن
جا گذاشتن، به جا نهادن، قرار دادن، چیزی را در جایی گذاشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناگزارده
تصویر ناگزارده
ادا نشده، انجام نشده
فرهنگ فارسی عمید
(گُ دَ)
غیرقابل گواردن. مقابل گواردنی. رجوع به گواردنی شود
لغت نامه دهخدا
(نَ گُ دَ / نَ دَ)
مقابل گذاردنی
لغت نامه دهخدا
(طَ مَ دَ بَ تَ)
هضم ناشدن. به تحلیل نرفتن. مقابل گواریدن.
- ناگواریدن طعام، وخم. وخام: از افراط طمث بیماری ها و آفت های بسیارتولید کند، چون ناگواریدن طعام و آرزو ناکردن. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
، ناگوالیدن. شکافته شدن پوست از شدت سرما و یا گرما، ترکیدن لب. (ناظم الاطباء) ، زرد شدن گیاه از خشکی و نرسیدن آب. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
تخمه. سوء هضم. وبل. وبال. سنگینی و گرانی در طعام. ناگوارد بودن. رجوع به ناگوارد شود
لغت نامه دهخدا
گوارده ناشده. هضم ناشده. مقابل گوارده
لغت نامه دهخدا
(دِ)
ناگوارا. ناگوار. رجوع به ناگوار شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
برگزاردن. انجام دادن. فیصله دادن. برگذراندن. و رجوع به برگذاشتن و برگزاردن شود، منتخب. انتخاب شده. (ناظم الاطباء). برتر. مرجح:
سپهدار با لشکر و گنج و تاج
بدیدند آن برگزینان چاج.
فردوسی.
بدست وی اندر فراوان سپاه
تبه گردد از برگزینان شاه.
فردوسی.
گرچه زبعد همه آمده ای در جهان
از همه ای برگزین بر همه کس افتخار.
خاقانی.
تخییر، برگزین کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
ناگماردن. رجوع به ناگماردن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ/ اِ)
نگمارده. نگماشته. غیرموکل
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
که قابل گماردن و گماشتن نیست
لغت نامه دهخدا
نانوشیده. صرف ناشده. مقابل گسارده. رجوع به گسارده شود
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
که گساردنی نیست. که نتوانش گسارد. رجوع به گساردنی شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
انجام نایافته. انجام ناداده. اداناکرده: اگر رکاب عالی... حرکت کرده بودی و کاری بر ناگزارده و این خبرآنجا رسیدی ناچار باز بایستی گشت. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(پَ دَ)
درگذاشتن. گذاردن. عفو کردن: عفو ذنب،درگذاردن گناه. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
گناه دوست عاشق دوست دارد
ز بهر آنکه تا زو درگذارد.
(ویس و رامین).
همی گفت کای دادگر زینهار
ز ما این عذاب و بلا درگذار.
شمسی (یوسف و زلیخا).
الهی دلم را ز بد پاک دار
وگر زلت آید ز من درگذار.
شمسی (یوسف و زلیخا).
با عذر ندارم آشنائی
بل جرم به عذر درگذارم.
ناصرخسرو.
در بنده بودن تو ز پیری مقصرم
ای بخت تو جوان ز من پیر درگذار.
سوزنی.
مرا معذور دار و بدین دلیری که نمودم درگذار. (سندبادنامه ص 293).
کای من مسکین به تو در شرمسار
از خجلان درگذر و درگذار.
نظامی.
اگر می نترسی ز روز شمار
از آن کز تو ترسد خطا درگذار.
سعدی.
یکی را که عادت بود راستی
خطائی کند درگذارند از او.
سعدی.
نه کورم ولیکن خطا رفت کار
ندانستم از من گنه درگذار.
سعدی.
ز ما هرچه آید نیاید بکار
چنان کز تو آید ز ما درگذار.
نزاری قهستانی.
رجوع به درگذاشتن شود
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
که قابل گزاردن و تأدیه نیست. که اداکردنی نیست. مقابل گزاردنی
لغت نامه دهخدا
(مَ)
رها کردن. واگذاردن. بحال خود گذاشتن. و رجوع به بازگذاشتن شود: اگر به این قسم که خوردم وفا نکنم... مرا بازگذارد بقدرت و قوه خودم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 319). بازگذاریم او را بدانچه اختیار کرد. نوله ما تولی. (ترجمان القرآن).
لغت نامه دهخدا
(گُدَ)
که گذاردنی نیست. غیرقابل گذاشتن
لغت نامه دهخدا
(لَخْیْ)
مقابل گذاردن. رجوع به گذاردن شود
لغت نامه دهخدا
(فَ رَ / رِ دَ)
واگذار کردن. تسلیم کردن، ترک گفتن. فروگذار کردن: یا فروگذاشت کنم یا واگذارم چیزی را از آنها که بر نفس خود پیمان گرفته ام... ایمان نیاورده ام به قرآن بزرگ. (تاریخ بیهقی ص 318) ، سپردن. حواله کردن. محول کردن: و کار به خدا واگذارد. (مجالس سعدی)
لغت نامه دهخدا
(دی دَ / دِ وَ دی دَ / دِ / وِ دی دَ / دِ)
گذارده نشده. مقابل گذارده
لغت نامه دهخدا
(لَ ثَ)
نگزاردن. ادا نکردن
لغت نامه دهخدا
(لَ)
مقابل گساردن. رجوع به گساردن شود
لغت نامه دهخدا
(لَ بَ)
مقابل گماردن
لغت نامه دهخدا
(لَت ت)
مقابل گواردن. رجوع به گواردن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از واگذارده
تصویر واگذارده
تسلیم کرده، ترک کرده، حواله کردنه بعهده کسی انداخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگواران
تصویر ناگواران
ناگوارامقابل گواران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درگذاردن
تصویر درگذاردن
عفو کردن، در گذشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واگذاردن
تصویر واگذاردن
تسلیم کردن تفویض کردن، ترک کردن فرو گذار کردن: (... یا فروگذاشت کنم یا واگذارم چیزی را ازآنها که بر نفس خود پیمان گرفته ام... ایمان نیاورده ام بقرآن بزرگ)، حوله کردن بعهده کسی انداختن: (و کار بخدا واگذارده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاگذاردن
تصویر جاگذاردن
نهادن، قرار دادن، چیزی بجای نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگزارده
تصویر ناگزارده
انجام نشده، اداناکرده مقابل گزارده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واگذاردن
تصویر واگذاردن
((گُ دَ))
تسلیم کردن، چیزی را در اختیار کسی قرار دادن، ترک کردن، واگذاشتن
فرهنگ فارسی معین