مرد دور از جای و وطن خود. (منتهی الارب) (آنندراج). مرد غریب و بی خانمان. (شرح قاموس). مرد غریب. (المنجد) (اقرب الموارد). دور افتاده از مسکن. دور از جای باش. جدا افتاده از وطن
مرد دور از جای و وطن خود. (منتهی الارب) (آنندراج). مرد غریب و بی خانمان. (شرح قاموس). مرد غریب. (المنجد) (اقرب الموارد). دور افتاده از مسکن. دور از جای ِباش. جدا افتاده از وطن
هر چیزی که سر فرودآرد. ج، راکعون، رکّع، رکوع. (از المنجد) (از متن اللغه). سر فرودآرنده و فروتنی نماینده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پشت خم دهنده. (مهذب الاسماء) (دهار) : و ظن داود انما فتناه فاستغفر ربه و خر راکعاًو اناب. (قرآن 23/38). بناف قبۀ عالم بصلب قائم کوه به پشت راکع چرخ و به سجدۀ مهتاب. خاقانی. زو دید آن نماز که قائم نمود الف راکع بماند دال و تشهد نمودلام. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 301). ، در حالت رکوع رونده. (ناظم الاطباء). در اصطلاح فقه، کسی را گویند که در حال رکوع باشد در هنگام نماز، یعنی بعد از قرائت حمد و سوره سرش را بقدری فرودآورد تا کف دستهایش بزانوهایش برسد. (ناظم اطباء) : رفتم بدر صومعۀ عابد و زاهد دیدم همه در پیش قدت راکع و ساجد در میکده رهبانم و در صومعه عابد گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد یعنی که ترا میطلبم خانه به خانه. شیخ بهائی. ، در دورۀ جاهلیت بکسی می گفتند که متدین باشد و به بت پرستش نکند. (از متن اللغه). - راکع بخدا، کسی که توکل و اعتماد بخدا کند. (از متن اللغه)
هر چیزی که سر فرودآرد. ج، راکعون، رُکَّع، رکوع. (از المنجد) (از متن اللغه). سر فرودآرنده و فروتنی نماینده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پشت خم دهنده. (مهذب الاسماء) (دهار) : و ظن داود انما فتناه فاستغفر ربه و خر راکعاًو اناب. (قرآن 23/38). بناف قبۀ عالم بصلب قائم کوه به پشت راکع چرخ و به سجدۀ مهتاب. خاقانی. زو دید آن نماز که قائم نمود الف راکع بماند دال و تشهد نمودلام. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 301). ، در حالت رکوع رونده. (ناظم الاطباء). در اصطلاح فقه، کسی را گویند که در حال رکوع باشد در هنگام نماز، یعنی بعد از قرائت حمد و سوره سرش را بقدری فرودآورد تا کف دستهایش بزانوهایش برسد. (ناظم اطباء) : رفتم بدر صومعۀ عابد و زاهد دیدم همه در پیش قدت راکع و ساجد در میکده رهبانم و در صومعه عابد گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد یعنی که ترا میطلبم خانه به خانه. شیخ بهائی. ، در دورۀ جاهلیت بکسی می گفتند که متدین باشد و به بت پرستش نکند. (از متن اللغه). - راکع بخدا، کسی که توکل و اعتماد بخدا کند. (از متن اللغه)