جدول جو
جدول جو

معنی ناکص - جستجوی لغت در جدول جو

ناکص
(کِ)
اسم فاعل از نکص است، ناکص الجد، ناقص الحظ. (معجم متن اللغه). یقال: فلان حظه ناقص و جده ناکص. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناکث
تصویر ناکث
شکنندۀ عهد و پیمان، پیمان شکن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناکس
تصویر ناکس
سرافکنده، نگونسار، سرنگون، خمیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناکح
تصویر ناکح
آنکه خطبۀ عقد ازدواج را می خواند، عاقد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناکس
تصویر ناکس
نااهل، نالایق، پست و فرومایه، بی سر و پا، بدسرشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
آنچه کامل نیست مثلاً اطلاعات ناقص، معیوب مثلاً عضو ناقص، چیزی یا کسی که به حد کمال نرسیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناکث
تصویر ناکث
شکننده عهد و پیمان، بر هم زننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشص
تصویر ناشص
ناسازوار، خشمگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
ناتمام، ناکامل، نیمه کاره، نادرست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناکب
تصویر ناکب
عدول کننده، اعراض کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناکی
تصویر ناکی
ناک بودن بی پولی مفرط، سرحال نبودن ظشفته حال بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناکح
تصویر ناکح
کابین کننده زناشویی کننده نکاح کننده ازدواج کننده، جمع ناکحین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناکس
تصویر ناکس
فرومایه، خسیس، پست، خوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناخص
تصویر ناخص
گنده پیر چروکیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناکث
تصویر ناکث
((کِ))
عهدشکن، پیمان شکن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
((قِ))
ناتمام، نارسا، مقابل کامل
ناقص العقل: کنایه از کم خرد و احمق
ناقص الاعضاء: کنایه از کسی که در اعضای بدنش نقصی باشد
ناقص الخلقه: کنایه از آن که دارای نقص مادرزادی باشد
ناقص العضو: آن که عضوی از اعضای بدنش ناقص باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناکب
تصویر ناکب
((کِ))
کناره گیرنده، معرض، میل کننده، مایل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناکح
تصویر ناکح
((کِ))
مرد زن دار، زن شوهردار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناکس
تصویر ناکس
((کِ یا کَ))
فرومایه، پست، ناجوانمرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناکش
تصویر ناکش
((کَ یا کِ))
مجرایی در دیوار بنا که هوا در آن جاری باشد و رفع رطوبت کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناکس
تصویر ناکس
اوباش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
Bungling, Lacking, Imperfect, Inadequate, Injudicious, Partial, Scraggly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
maladroit, imparfait, inadéquat, imprudent, manquant, partiel, hirsute
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
beceriksiz, kusurlu, yetersiz, akılsızca, eksik, kısmi, dökülen
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
অবশিষ্ট , অসম্পূর্ণ , অপর্যাপ্ত , অদূরদর্শী , অভাবগ্রস্ত , আংশিক , অপরিষ্কার
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
अनाड़ी , अपूर्ण , अपर्याप्त , अति उत्साही , अभावग्रस्त , आंशिक , अस्तव्यस्त
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
goffo, imperfetto, inadeguato, imprudente, mancante, parziale, disordinato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
незграбний , неповний , недостатній , нерозважливий , частковий , неприглядний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
tollpatschig, unvollkommen, unzureichend, unklug, mangelnd, teilweise, struppig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
onhandig, imperfect, inadequate, ondoordacht, tekortkomend, gedeeltelijk, slordig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
неуклюжий , несовершенный , неадекватный , неразумный , отсутствующий , частичный , неопрятный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
niezdarny, niedoskonały, niewystarczający, nierozważny, brakujący, częściowy, niechlujny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
torpe, imperfecto, inadecuado, imprudente, carente, parcial, desaliñado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
desajeitado, imperfeito, inadequado, imprudente, carente, parcial, desleixado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ناقص
تصویر ناقص
서투른 , 불완전한 , 부적절한 , 경솔한 , 부족한 , 부분적인 , 지저분한
دیکشنری فارسی به کره ای