ارباب. صاحب. آقا. مهتر. آنکه نوکران و ملازمان خود را نیک نگهداری کند. کسی که از رعایت حال خادمان و تأمین معاش و رفاه ایشان بهیچ روی مضایقه و دریغ نکند. چاکرپرور: در چاکرداری و سخا سخت ستوده ست او سخت سخی مهتر و چاکرداریست. فرخی. و رجوع به چاکرپرور شود
ارباب. صاحب. آقا. مهتر. آنکه نوکران و ملازمان خود را نیک نگهداری کند. کسی که از رعایت حال خادمان و تأمین معاش و رفاه ایشان بهیچ روی مضایقه و دریغ نکند. چاکرپرور: در چاکرداری و سخا سخت ستوده ست او سخت سخی مهتر و چاکرداریست. فرخی. و رجوع به چاکرپرور شود
آنکه بر حقیقت کار هیچ اطلاعی نداشته باشد. (آنندراج). آنکه کاردان و کارآزموده و تجربه کار نباشد. (ناظم الاطباء). ناآزموده. نامجرب. کارناکرده. نکرده کار. ناشی. ناوارد به کار: چسان کار بگشاید از روزگار به ناکرده کاری فتاده ست کار. ملاطغرا (از آنندراج). - امثال: ناکرده کار رامبر به کار
آنکه بر حقیقت کار هیچ اطلاعی نداشته باشد. (آنندراج). آنکه کاردان و کارآزموده و تجربه کار نباشد. (ناظم الاطباء). ناآزموده. نامجرب. کارناکرده. نکرده کار. ناشی. ناوارد به کار: چسان کار بگشاید از روزگار به ناکرده کاری فتاده ست کار. ملاطغرا (از آنندراج). - امثال: ناکرده کار رامبر به کار
ناشکیبا. بی صبر. بی تحمل. (ناظم الاطباء). غیرمتحمل. بی حلم. غیرحلیم. بی حوصله. سبکسر: شنیدم همه پوزش نابکار چه گفت آن جهانجوی نابردبار. فردوسی. سیه چشم و پرخشم و نابردبار پدر بگذرد او بود شهریار. فردوسی. ببخشد گنه چون شود کامکار نباشد سرش تند و نابردبار. فردوسی. اگر بردباری سر مردمیست بنابرد باران بباید گریست. فردوسی. مردم کوتاه معجب باشد و نابردبار. اسدی. ، بی مروت. (ناظم الاطباء)
ناشکیبا. بی صبر. بی تحمل. (ناظم الاطباء). غیرمتحمل. بی حلم. غیرحلیم. بی حوصله. سبکسر: شنیدم همه پوزش نابکار چه گفت آن جهانجوی نابردبار. فردوسی. سیه چشم و پرخشم و نابردبار پدر بگذرد او بود شهریار. فردوسی. ببخشد گنه چون شود کامکار نباشد سرش تند و نابردبار. فردوسی. اگر بردباری سر مردمیست بنابرد باران بباید گریست. فردوسی. مردم کوتاه معجب باشد و نابردبار. اسدی. ، بی مروت. (ناظم الاطباء)