جدول جو
جدول جو

معنی ناکد - جستجوی لغت در جدول جو

ناکد(کِ)
ناقۀ فراوان شیر، ناقۀ کم شیر. (از معجم متن اللغه). ناقه قلیله اللبن. (اقرب الموارد) (از المنجد) ، آنکه او را فرزندی باقی نمی ماند. (از معجم متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راکد
تصویر راکد
آرام و ثابت و بی حرکت، هر چیز به جا مانده و ایستاده در یک جا مانند آب ایستاده که جاری و روان نباشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناقد
تصویر ناقد
کسی که چیزی را مورد نقد و بررسی قرار می دهد، خصوصاً سخن، کسی که پول خوب را از بد جدا کند، سره کننده، زرسنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناکث
تصویر ناکث
شکنندۀ عهد و پیمان، پیمان شکن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناکس
تصویر ناکس
سرافکنده، نگونسار، سرنگون، خمیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناکح
تصویر ناکح
آنکه خطبۀ عقد ازدواج را می خواند، عاقد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاکد
تصویر تاکد
استوار گشتن چیزی یا امری، محکم شدن، استوار شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناکس
تصویر ناکس
نااهل، نالایق، پست و فرومایه، بی سر و پا، بدسرشت
فرهنگ فارسی عمید
(کِ)
اقامت کننده در جایی و مؤنث آن ماکده. (از اقرب الموارد) ، آنکه پیوسته بر یک قرار بماند و گویند ماء ماکد، آبی که بر یک قرار ماند، و درّ ماکد، شیری که پیوسته بر یک قرار باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). در ماکد، شیر که پیوسته بر یک قرار ماند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
دهنده و بخشنده. (از اقرب الموارد). شاکر: انه لشاکر شاکد. (از ذیل اقرب الموارد بنقل از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ)
رجل انکد، مرد بدفال دشوارعیش. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج). بداختر. (تاج المصادر بیهقی). تنگ عیش. دست تنگ. (یادداشت مؤلف). شوم تنگدست. (شرح قاموس). ج، نکد. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
- امثال:
انکد من احمر عاد.
انکد من کلب احص. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَخْ)
سخت و دشوار شدن، دشواری کردن باهم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تعاسر. (اقرب الموارد). رجوع به تعاسر شود
لغت نامه دهخدا
(جِ)
اسم فاعل از نجد، غالب، یاری دهنده، واضح کننده. روشن کننده. (اقرب الموارد) (المنجد). ج، نواجد، کندخاطر. نادان. کم هوش. (ناظم الاطباء) ، آن که در زبان وی لکنت باشد. (ناظم الاطباء). ج، نواجد. اما ناجد به این معنی در کتب دسترس ما دیده نشد
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناشد
تصویر ناشد
خواهنده، شناساننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناکب
تصویر ناکب
عدول کننده، اعراض کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راکد
تصویر راکد
ثابت و بر جای از هر چیزی، ایستاده مقابل جاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انکد
تصویر انکد
بد شگون سخت گذران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نارد
تصویر نارد
کنه ای که بر تن جانوران چسبد و خون آنها را بمکد، پشه بق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناقد
تصویر ناقد
تمیزدهنده، نقاد، بررسی کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناهد
تصویر ناهد
نارپستان: دختر، شیر بیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناکث
تصویر ناکث
شکننده عهد و پیمان، بر هم زننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناکح
تصویر ناکح
کابین کننده زناشویی کننده نکاح کننده ازدواج کننده، جمع ناکحین
فرهنگ لغت هوشیار
استوار شدن، استحکام استواری بی برگشت استوار شدن محکم گشتن، استواری استحکام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناکس
تصویر ناکس
فرومایه، خسیس، پست، خوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناکی
تصویر ناکی
ناک بودن بی پولی مفرط، سرحال نبودن ظشفته حال بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راکد
تصویر راکد
((کِ))
ایستاده، بی حرکت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناکش
تصویر ناکش
((کَ یا کِ))
مجرایی در دیوار بنا که هوا در آن جاری باشد و رفع رطوبت کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناکح
تصویر ناکح
((کِ))
مرد زن دار، زن شوهردار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناکث
تصویر ناکث
((کِ))
عهدشکن، پیمان شکن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناکب
تصویر ناکب
((کِ))
کناره گیرنده، معرض، میل کننده، مایل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناقد
تصویر ناقد
((قِ))
نقدکننده، جدا کننده خوب از بد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناهد
تصویر ناهد
((هِ))
زن برآمده پستان، برخیزنده به سوی دشمن، شیر، اسد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناکس
تصویر ناکس
((کِ یا کَ))
فرومایه، پست، ناجوانمرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناکس
تصویر ناکس
اوباش
فرهنگ واژه فارسی سره
بینی، معدود، بینی بودن، معذور
دیکشنری اردو به فارسی