- ناکب
- عدول کننده، اعراض کننده
معنی ناکب - جستجوی لغت در جدول جو
- ناکب ((کِ))
- کناره گیرنده، معرض، میل کننده، مایل
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عنکبوت ها، تارتن ها، جمع واژۀ عنکبوت
منکب ها، بیخ های بازو و کتف، شانه ها، ناحیه ها و کرانه ها، جمع واژۀ منکب
جمع عنکب، تنندگان نر جانوری است از شاخه بند پایان و از دسته کلیفر و از رده عنکبوتیان و جزو راسته تنندویان که درخانه ها زیاد است و بیشتر در زیر زمین ها و اماکن متروک و در زوایای دیوارها و سقف بنا تار می تنند و خود در گوشه ای از محل تارها بانتظار شکارش که حشرات مختلف باشند می ماند. این جانور تخمهایش را در گوشه ای از تارهای خود که به شکل قیف درست کرده محفوظ نگاه می دارد تا نوزادها از تخم خارج شوند. بدن عنکبوت از دو قسمت سرسینه و شکم ساخته شده و دارای 4 زوج پاهای بندبند در قسمت سر سینه می باشند. به علاوه در جلو سر دارای یک زوج زایده حسی نیز هست. در جلو دهان عنکبوت دارای یک جفت غلاب زهر آلود قرار دارد که حیوان به وسیله آن شکارش را می کشد و می خورد. در طرفین سر عنکبوت 4 زوج چشم ساده قرار دارند. ناحیه شکم عنکبوت یک پارچه است و در قسمت ابتدای شکم دارای سه سوراخ می باشد که سوراخ وسطی سوراخ تخم ریزی حیوان است و دو سوراخ طرفین به شش های او مربوطند و بنابراین سوراخهای تنفسی می باشند. در انتهای شکم هفت سوراخ موجود است که به شکل دایره قرارگرفته اند. شش عدد از سوراخ ها سوراخهای تولید تار هستند که حیوان به وسیله پاهای عقبی ماده لزجی را که از آنها ترشح می شود می گیرد و چون این ماده در برابر هوا منعقد می شود و به صورت تار در می آید حیوان از آنها برای خود تار می تند و لانه درست می کند و سوراخ هفتمی مخرج حیوان است جولاهک جولاهه ارومچک تارتنک تارتن تننده تنندو کارتنک جولاهه، جمع عناکب، طبقه ای از طبقات اسطرلاب که مشبک است
جمع منکب، بازو ها دوش ها جمع منکب کتفها دوشها: (و بجلابیب مواهب خاطر مناکب مثالب عبارت آنرا بپوشانید) (روضه العقول مقدمه مرزبان نامه. . 1317 ص ز)، کرانه ها، نقبای قوم، چهار پر بال مرغ بعد از قوادم
اوباش
جانشین
سوار بر اسب یا شتر
ریزنده، آب ریزان، اشک ریزان
ستمکار، کجشانه
نصب کننده، برپا کننده
سوار، سوار بر اسب یا شتر
غارت کننده، غنیمت گیرنده
شکنندۀ عهد و پیمان، پیمان شکن
سرافکنده، نگونسار، سرنگون، خمیده
ریزان، فروریزنده، فروریخته (آب، اشک)
آنکه خطبۀ عقد ازدواج را می خواند، عاقد
بهله، دستکش چرمی که در قدیم شکارچیان به دست می کردند برای نگاه داشتن باز بر روی دست، نکاپ، نکاف
کسی که به نیابت دیگری کاری انجام بدهد، جانشین
نااهل، نالایق، پست و فرومایه، بی سر و پا، بدسرشت
گروزه (جمع جمعیت)، انبوه
جای بلند
تیردار، تیرانداز
ناک بودن بی پولی مفرط، سرحال نبودن ظشفته حال بودن
فرومایه، خسیس، پست، خوار
تاراجگر، پروه گیر غارت کننده غنیمت گیرنده: اصول مهرتوطبع کرام راجامع نهیب کین توصبرلئام راناهب. (عثمان مختاری. چا. همائی. 30)
کابین کننده زناشویی کننده نکاح کننده ازدواج کننده، جمع ناکحین
شکننده عهد و پیمان، بر هم زننده
آنکه بحث میکند از خبر و می کاود آنرا، کاونده
پالونه (پالونه صافی)
آبگیر خشک، جای دور
نصب کننده
جانشین، قائم مقام، خلیفه، بدل