جدول جو
جدول جو

معنی ناپسری - جستجوی لغت در جدول جو

ناپسری
پسری که از زن یا شوهر دیگر باشد، پسراندر
تصویری از ناپسری
تصویر ناپسری
فرهنگ فارسی عمید
ناپسری
پسرزن پسراندر، پسرشوهر پسراندر
تصویری از ناپسری
تصویر ناپسری
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناپدری
تصویر ناپدری
شوهرمادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامسری
تصویر نامسری
بی واگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناپدری
تصویر ناپدری
((پِ دَ))
مردی جز پدر شخص، که با مادر او ازدواج کرده است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناپدری
تصویر ناپدری
شوهر مادر، پدراندر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نازپری
تصویر نازپری
(دخترانه)
آنکه مانند پری زیباست، نام دختر پادشاه خوارزم و همسر بهرام گور پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ناپسندی
تصویر ناپسندی
کراهت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناپسند
تصویر ناپسند
نامطلوب، مکروه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناپذیری
تصویر ناپذیری
اپوزیسیون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناپاکی
تصویر ناپاکی
خباثت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناشکری
تصویر ناشکری
ناسپاسی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چاپاری
تصویر چاپاری
منسوب به چاپار، تند سریع: (چاپاری بشیر از حرکت کرد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناچاری
تصویر ناچاری
ناچار بودن، بیچارگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادسری
تصویر بادسری
عجب، تکبر، خودخواهی، برای مثال آنکه در او بادسری راه کرد / هم به پریدن سرش آگاه کرد (امیرخسرو۱ - ۱۱۶)، گردنکشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناشکری
تصویر ناشکری
ناسپاسی، ناشکری، حق ناشناسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناموری
تصویر ناموری
دارای نام بودن، نیک نامی، شهرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناپسند
تصویر ناپسند
کاری یا چیزی که پسندیده نباشد، ناپسندیده، زشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناپاکی
تصویر ناپاکی
چرکینی، آلودگی، کنایه از بدکاری، کنایه از همراه با شهوت
فرهنگ فارسی عمید
جاویدان دایمی: چنان جای الفنج و ملک بقاست بقایی وملکی که نااسپریست. (ناصرخسرو) مقابل اسپری سپری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناداری
تصویر ناداری
تهیدستی فقر، پریشان حالی بی نوایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازوری
تصویر نازوری
بی زوری بی طاقتی ناتوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناپسند
تصویر ناپسند
مکروه، نامطبوع، ناگوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناپذیر
تصویر ناپذیر
ناپذیرنده قبول ناکننده: (باران ازسنگ دریغ نیستوصحبت ازناپذیردریغ است. {توضیح در ترکیب بهمین معنی آید: اصلاح ناپذیر انکارناپذیر پند ناپذیر علاج ناپذیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناپاکی
تصویر ناپاکی
خباثت، بدجنسی، بداخلاقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناچاری
تصویر ناچاری
اضطرار، گزیر نداشتن، مجبور بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناپسندی
تصویر ناپسندی
عدم مطبوعیت، عدم قبول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناموری
تصویر ناموری
دارای نام بودن، نام دادگی مسمی بودن، شهرت معروفیت
فرهنگ لغت هوشیار
نابه جا نام بی جا بدون مسمی بی مسمی. یااسم نامسمی. اسمی که مفهوم لغوی آن بادارنده اسم تطبیق نکند
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی که برای ناشتا شکستن ورفع گرسنگی خورند، غذایی اندک که پیش ازطعام خورند: ای بازسپیدمخورکبکان را مردارمخوربسان ناهاری. (ناصرخسرو. 470)، غذایی که دروسط روزخورندناهارنهار: بامدادانت دهد و عده بشامی خوش شامگاهانت دهد و عده بناهاری. (ناصرخسرو. 417)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناوبری
تصویر ناوبری
عمل وشغل ناوبر. یاناوبری هوایی. هدایت سفینه هوایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناطوری
تصویر ناطوری
شغل و عمل ناطور
فرهنگ لغت هوشیار
ناسپاسی ناپسندی مکن بربخت چندین ناپسندی که آرد ناپسندی مستمندی (گرگانی ویس و رامین) ناسپاسی حق نشناسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناهمسری
تصویر ناهمسری
همسرنبودن همسان نبودن مقابل همسری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناپسند
تصویر ناپسند
((پَ سَ))
فاقد حالت پسندیدگی، ناخوشایند، نامطلوب
فرهنگ فارسی معین