- ناپسری
- پسری که از زن یا شوهر دیگر باشد، پسراندر
معنی ناپسری - جستجوی لغت در جدول جو
- ناپسری
- پسرزن پسراندر، پسرشوهر پسراندر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شوهرمادر
بی واگیر
شوهر مادر، پدراندر
کراهت
نامطلوب، مکروه
اپوزیسیون
خباثت
ناسپاسی
منسوب به چاپار، تند سریع: (چاپاری بشیر از حرکت کرد)
ناچار بودن، بیچارگی
عجب، تکبر، خودخواهی، برای مثال آنکه در او بادسری راه کرد / هم به پریدن سرش آگاه کرد (امیرخسرو۱ - ۱۱۶) ، گردنکشی
ناسپاسی، ناشکری، حق ناشناسی
دارای نام بودن، نیک نامی، شهرت
کاری یا چیزی که پسندیده نباشد، ناپسندیده، زشت
چرکینی، آلودگی، کنایه از بدکاری، کنایه از همراه با شهوت
جاویدان دایمی: چنان جای الفنج و ملک بقاست بقایی وملکی که نااسپریست. (ناصرخسرو) مقابل اسپری سپری
تهیدستی فقر، پریشان حالی بی نوایی
بی زوری بی طاقتی ناتوانی
مکروه، نامطبوع، ناگوار
ناپذیرنده قبول ناکننده: (باران ازسنگ دریغ نیستوصحبت ازناپذیردریغ است. {توضیح در ترکیب بهمین معنی آید: اصلاح ناپذیر انکارناپذیر پند ناپذیر علاج ناپذیر
خباثت، بدجنسی، بداخلاقی
اضطرار، گزیر نداشتن، مجبور بودن
عدم مطبوعیت، عدم قبول
دارای نام بودن، نام دادگی مسمی بودن، شهرت معروفیت
نابه جا نام بی جا بدون مسمی بی مسمی. یااسم نامسمی. اسمی که مفهوم لغوی آن بادارنده اسم تطبیق نکند
چیزی که برای ناشتا شکستن ورفع گرسنگی خورند، غذایی اندک که پیش ازطعام خورند: ای بازسپیدمخورکبکان را مردارمخوربسان ناهاری. (ناصرخسرو. 470)، غذایی که دروسط روزخورندناهارنهار: بامدادانت دهد و عده بشامی خوش شامگاهانت دهد و عده بناهاری. (ناصرخسرو. 417)
عمل وشغل ناوبر. یاناوبری هوایی. هدایت سفینه هوایی
شغل و عمل ناطور
ناسپاسی ناپسندی مکن بربخت چندین ناپسندی که آرد ناپسندی مستمندی (گرگانی ویس و رامین) ناسپاسی حق نشناسی
همسرنبودن همسان نبودن مقابل همسری